هفته دفاع مقدس نمودار مجموعهای از برجستهترین افتخارات ملت ایران در دفاع از مرزهای میهن اسلامی و جانفشانی دلاورانه در پای پرچم برافراشته اسلام و قرآن است. در این مجموعه تابناک، درخشندهترین و نفیسترین نگین گرانبها یاد و خاطره شهیدان است. آنها جوانان و جوانمردان رشید و پاک سرشتی بودند که با آگاهی و درک والای خود موقعیت حساس کشور را تشخیص دادند و وظیفهی بزرگ جهاد در راه خدا را مشتاقانه پذیرا شدند. هر ملتی که چنین دلاوران آگاه و شجاعی را در دامان خود پرورده باشد حق دارد به آنان ببالد و آنان را الگوی تربیت جوانان خود در همه دورانها بداند.
هشت سال دفاع جانانه ملت در برابر وحشیانه دشمن منشأ غرور ملی پایانناپذیری برای مردم سلحشور ایران گردید و باعث شد که توطئه مشترک شرق و غرب برای به زانو درآوردن ملت بزرگ ایران به فرصتی برای اثبات توانمندیهای اسلام و انقلاب و کشور تبدیل شود. رشادتهای جوانان برومند، انقلاب و نظام را بیمه کرد و نشان داد که با داشتن پشتوانه مردمی و در پرتو حاکمیت اسلام و وحدت نیروها میتوان هر دشمن خیره سری را ناکام ساخت.
این روزها هنگامی که یادی از دفاع مقدس میشود، دنیایی از شرف و حماسه ملتی نجیب و آزاده در اذهان تداعی میشود که عطر معنویت و صفای خاصی به ما ارزانی میدارد. ملتی که با پرورش رزمندگانی حماسهآفرین مفهوم روشن تعبد در برابر ولایت» را به نمایش گذاشتند و با انگیزه ادای تکلیف» در پی مرجع و رهبر» خود سر از پا نشناخته، به جبهههای حق علیه باطل شتافتند و طلوع عشقی بیبدیل را ترسیم کردند و به پیروزی بزرگی که حفاظت از وجب به وجب سرزمین اسلامی و صیانت از مکتب و عقیده بود دست یازیدند.
هفته دفاع مقدس یادآور خونهای مقدسی است که در پای شجره طوبای انقلاب اسلامی ریخته شد. فرزندان جبهه و شهادت اطاعت را عبادت میبینند. وارثان دفاع مقدس عزت جهاد را با ذلت در خانه نشستن عوض نمیکنند. ایستادگی آنها نشستگان تاریخ را به قیام وا میدارد و این پیام بزرگ دفاع مقدس است.
خدایا، آن سالها رفتند؛ سالهای زلال مهربانی؛ سالهای سجود و صعود؛ سالهای اوج شهادت و شجاعت مادران شهید؛ سالهای سنگرهای سوز و گداز؛ سالهای خوش دوکوهه»؛ سالهای بیقراری و انتظار. دریغا که سالهای عشق و عطش گذشت!
مردم ایران با برخورداری از رهبری توانا و آگاه، هوشمندانه و با انگیزههای دینی و ملی در مقابل دشمن م به پاخاست و صحنههای زیبایی از وفاق ملی را به نمایش گذاشت. انگیزه حضور مردم ما دینی، عقیدتی و ملی بود. دفاع ما نبردی صددرصد شرافتمندانه بود و به همین دلیل حاضر نشدیم مقررات انسانی و اسلامی را در این جنگ زیر پا بگذاریم.
چهرهای شاد و نورانی داشت. خوب که نگاهش میکردی میتوانستی آثار خستگی را در صورتش ببینی. ولی چشمانش تو را بیشتر مجذوب خود میکرد. لباس خاکی، ساده و تمیزی بر تن داشت. هفده ساله نشان میداد. لاغر و باریک اندام بود و در چهرهاش مظلومیتی غریب موج میزد. اصلاً به او نمیآمد که مرد جنگ و جبهه باشد؛ اما نگاهش میگفت: جبهه بزرگ و کوچک نمیشناسد، عشق میشناسد».
به او میگویم: چرا به مدرسه نرفتی؟». با اخم نگاهم میکند و جواب میدهد: جبهه خود مدرسه است؛ آن هم مدرسه عشق و ایثار؛ مدرسهای که انسان کامل پرورش میدهد». بعد لبخندی میزند. لبخندش سراسر معنا بود. سالها بعد مادرش عکسش را نشانم داد و گفت: در کربلای پنج کربلایی شد.
دلم برای جبهه تنگ شده؛ روزهایی که خدا نزدیک بود؛ آن روزها که صدای توپ و تفنگ در هم پیچیده بود و نوای یا زهرا و یا حسین شهر را پر کرده بود. دلم برای غروبهای شلمچه، موجهای خروشان اروند، دوکوهه و حسینیه حاج همت تنگ شده. دلم هوای نماز مسجد جامع خرمشهر کرده. کاش دوباره در زمین صبحگاهی مینشستیم پای دعای عهد» بچهها. دلم هوای ایستگاه صلواتی با آن چای همیشه جوش خوردهاش کرده. دلم برای همه چیز جبهه و جنگ تنگ شده. از شهر و حصارهای بلندش خستهام. خدایا دلم تنگ روزهای خدایی است.
پشت هیاهوی شهر، پشت این حجم سیاه بیاعتنایی، پشت این تراکم خودبینی و خودخواهی، پشت این تزویرها و تظاهرها، سنگرهایی بود پر از سجادههای سبز و فرصتهای آبی با فرشهایی از آسمان؛ هوایی آکنده از اخلاق و صمیمیت؛ خلوتهایی که پوشیده از آفتاب بود و سرشار از خدا و عشق؛ لبریز از آینه بود و آرامش؛ وقتهایی که میشد زانو به زانوی عشق نشست و با خدا صحبت کرد. ماهها و سالهایی که دور از خود میتوانستی با سر انگشتان دعا حیات را لمس کنی، با تمام دلت در فضای شفاف گلها بنشینی، شیرینی پرواز را بنوشی و حضور خدا را ادراک کنی. آه آن روزها و آن سالهای خوب کجاست؟! شبهایی که همگی شب قدر بود.
ن ایرانی با انقلاب اسلامی و جنگ حیاتی دوباره یافتند. ن ایرانی همان مادران، همسران و خواهران کسانی بودند که در صف مقدم جبهه از عقیده و ناموس و سرزمین خویش دفاع میکردند. ن شجاع ایران اسلامی حماسهآفرینان عرصههای پشتیبانی و امداد جبهههای جنگ و جهاد بودند که نقش خویش را در نهایت تعهد، ایثار و تلاش ایفا کردند و در این میدان سخت و طاقتفرسا نیز موفق و سربلند به در آمدند و افتخاری بر افتخارات خویش افزودند که به جز ن صدر اسلام نمیتوان نمونهای برای آن نشان داد. حضور در خط مقدم جبهه و جنگ، پرستاری و مداوای مجروحان جنگی، تهیه وسایل رفاهی برای مردان جنگ، و حضور فرهنگی در شهرها از مهمترین فعالیتهای ن در طول دفاع مقدس بوده است. ن حماسههای بزرگ آفریدند و دیدگان تاریخ را در بهتی عجیب فرو بردند.
همواره دفاع ملتها از سرزمینهای خویش الهامبخش هنرمندان متعهد و مسئول بوده است. با نگاهی کوتاه به عرصههای مختلف هنری ـ ادبیات، سینما، نقاشی، موسیقی و غیره ـ میتوان دریافت که بهترین و برترین آثار متعلق به جنگهای دفاعی و مقدس است. بر این اساس دفاع مقدس ما نیز منبع سرشار و پایانناپذیری برای خلق آثار هنری برتر و متعهد است. اگر بخواهیم صحنههای به یاد ماندنی جنگ و دفاع مقدس برای تمام نسلها و عصرها ماندگار بماند باید آن رشادتها، شهادتها و جانبازیها را در قالبهای مختلف هنری درآوریم. نسلهای بعد باید بدانند که برای حفظ این سرزمین چه عزیزانی جان و مال خویش را در طبق اخلاص نهادهاند و این مهم میسّر نمیشود مگر اینکه درباره جنگ فیلمهای برتر، شعرهای پرمحتوا، داستانهای پرشور و نقاشیهای پرجاذبه ساخته و پرداخته شود.
ایران قبل از انقلاب اسلامی کشوری بود که در تمام مسائل نظامی وابسته به آمریکا و غرب بود. حضور مستشاران نظامی آمریکا در تمام سطوح نیروهای مسلح آشکار بود. اما با وقوع انقلاب اسلامی و اخراج مستشاران نظامی و شروع جنگ تحمیلی، نیروهای نظامی، خود ارکان ارتش و صنایع نظامی را در اختیار گرفتند. نیازهای مختلف جنگ و تحریم شدید تسلیحاتی باعث شد در صنایع نظامی نوآوریهای مختلفی بروز کند. این روند بعد از جنگ نیز ادامه یافت. ساخت موشکها و تانکهای پیشرفته و ناوهای کوچک و بزرگ از دستاوردهای مهم صنایع نظامی در طول دوران دفاع مقدس میباشد.
تازه جنگ شروع شده بود. خبرهای سخت و دردناکی از جبهههای جنوب و غرب میرسید. بیدردان مرفه فرار را بر قرار ترجیح میدادند و بار سفر به سوی بهشت خیالی غرب میبستند. پاگانِ همیشه استوار با کمترین سلاح و تجهیزاتی در مقابل دشمنِ تا بن دندان مسلح ایستادگی میکردند. آن روز وقتی از مدرسه به خانه آمدم دیدم مادر لباسهای سبز پدر را آماده میکند. خواهر کوچکم سعی میکرد پوتینهای پدر را تمیز کند. بوی عطر پدر فضای خانه را خوشبو کرده بود. پدر در لباس رزم چه استوار و راست قامت مینمود. او میرفت، مادر آهسته گریه میکرد، خواهرم از پدر سوغاتی میخواست و من به تماشای قدمهای استوار او ایستاده بودم. او رفت و از جبهه برایمان سوغات شهادت آورد.
بسیاری از نیروهای حاضر در جبههها جوانان بودند. جوانان در قالب نیروهای بسیج حضوری چشمگیر در دفاع مقدس داشتهاند. این جوانان از سر کلاس درس و دانشگاه یا کارخانه و مزرعه و اداره برای دفاع از آرمان و سرزمین خود به جبههها آمده بودند. جوانان ایران اسلامی با خلق رشادتهای فراوان نشان دادند که بهترین جوانان جهانند. الگوی این جوانان، جوانان کربلا بود. ملتی که چنین جوانانی دارد به جاست که بر خود ببالد و به داشتن چنین جوانانی افتخار کند.
رفتند عاشقان خدا از دیار ما
از حد خود گذشت غم بیشمار ما
دلهایمان به همره این کاروان برفت
در ره بماند دیده امیدوار ما
یک عده یافتند مقصد و مقصود خویش
واحسرتا به سر نرسید انتظار ما
عمری پی وصال دویدیم و عاقبت
اندر فراق سوخت دل داغدار ما
یاران زقید و بند علایق رها شدند
ماندیم و خاطرات کهن در کنار ما
افسوس روزگار شهادت به سر رسید
سوز و گداز و آه و فغان شد نثار ما
دیگر تمام قافلهها کوچ کردهاند
برجای مانده است تن زخمدار ما
داستان غدیر
حمد و ثناي اللهی
حمد و سپاس خدایی را که در یگانگی خود بلند مرتبه، و در تنهایی و فرد بودنش نزدیک است. در قدرت و سلطه خود با جلالت و در ارکان خود عظیم است. علم او به همه چیز احاطه دارد در حالی که در جاي خود است، و همه مخلوقات با قدرت و برهان خود تحت سیطره دارد. همیشه مورد سپاس بوده و همچنان مورد ستایش خواهد بود. صاحب عظمتی که از بین رفتنی نیست. ابتدا کننده و بازگرداننده اوست و هر کاري به سوي او باز می گردد. به وجود آورنده بالا برده شده ها (آسمان ها و افلاك) و پهن کننده گسترده ها (زمین)، یگانه حکمران زمین ها و آسمان ها، پاك و منزّه و تسبیح شده، پروردگار ملائکه و روح، تفضّل کننده بر همه آنچه خلق کرده، و لطف کننده
بر هر آنچه به وجود آورده است.
هر چشمی زیر نظر اوست ولی چشم ها او را نمی بینند. کَرم کننده و بردبار و تحمل کننده است. رحمت او همه چیز را فرا گرفته و با نعمت خود بر همه آنها منت گذارده است. در انتقام گرفتن خود عجله نمی کند و به آنچه از عذابش که مستحقّ آنند مبادرت نمی ورزد. باطن ها و سریره ها را می فهمد و ضمایر را می داند، و پنهان ها بر او مخفی نمی ماند و مخفی ها بر او مشتبه نمی شود. او راست احاطه بر هر چیزي و غلبه بر همه چیز و قوت در هر چیزي و قدرت بر هر چیزي، و مانند او شیئی نیست. اوست به وجود آورنده شی (چیز) هنگامی که چیزي نبود. دائم و زنده است، و به قسط و عدل قائم است. خداوندي جز او که با عزت و حکیم است نیست. بالاتر از آن است که چشمها او را درك کنند ولی او چشمها را درك می کند و او لطف کننده و آگاه است. هیچکس نمی تواند با دیدن به صفت او راه یابد، و کسی به چگونگی او از سر و آشکار دست نمی یابد، مگر به آنچه خود خداوند عزوجل راهنمایی کرده است.
گواهی می دهم به او که اوست خدا، خدایی که قُدس و پاکی و منزّه بودن او روزگار را پر کرده است. او که نورش ابدیت را فرا گرفته است. او که دستورش را بدون م م کننده اي اجرا می کند و در تقدیرش شریک ندارد و در تدبیرش کمک نمیشود. آنچه ایجاد کرده بدون نمونه و مثالی تصویر نموده و آنچه خلق کرده بدون کمک از کسی و بدون زحمت و بدون احتیاج به فکر و حیله خلق کرده است. آنها را ایجاد کرد پس به وجود آمدند و خلق کرد پس ظاهر شدند. پس اوست خدایی که جز او خدایی نیست. صنعت او محکم و کار او زیباست.
عادلی که ظلم نمی کند و کرم کننده اي که کارها به سوي او باز می گردد. شهادت می دهم اوست خدایی که همه چیز در مقابل عظمت او تواضع کرده و همه چیز در مقابل عزّت او ذلیل شده و همه چیز در برابر قدرت او سر تسلیم فرود آورده و همه چیز در برابر هیبت او خاضع شده اند. پادشاه پادشاهان و گرداننده افلاك و مسخّر کننده آفتاب و ماه، که همه با زمان تِعیین شده در حرکت هستند. شب را بر روي روز و روز را بر روي شب می گرداند، که به سرعت در پی آن می رود. در هم شکننده هر زور گوي با عناد، و هلاك کننده هر شیطان سر پیچ و متمرّد. براي او ضدي و همراه او معارضی نبوده است. یکتا و بی نیاز است.
زاییده نشده و نمی زاید، و براي او هیچ همتایی نیست. خداي یگانه و پرودگار با عظمت. می خواهد پس به انجام می رساند، و اراده می کند پس مقدر می نماید، و می داند پس به شماره می آورد. می میراند و زنده می کند، فقیر می کند و غنی می نماید، می خنداند و می گریاند، نزدیک می کند و دور می نماید، منع می کند و عطا می نماید.
پادشاهی از آن اِو و حمد و سپاس براي اوست. خیر به دست اوست و او بر هر چیزي قادر است. شب را در روز و روز را در شب فرو می برد. نیست خدایی جز او که با عزّت و آمرزنده است. اجابت کننده دعا، بسیار عطا کننده دعا، بسیار عطا کننده، شمارنده نَفَس ها و پرودگار جن وّ بشر، که هیچ امري بر او مشکل نمی شود، و فریاد دادخواهان او را منضجر نمی کند، و اصرارِ اصرار کنندگانش او را خسته نمی نماید. نگهدارنده صالحین و موفّق کننده رستگاران و صاحب اختیار مومنان و پروردگار عالمیان.
خدایی که از آنچه خلق کرده مستحق است که او را در هر حالی شکر و سپاس گویند. او را سپاس بسیار می گویم و دائماً شکر می نمایم، چه در آسایش و چه در گرفتاري، چه در حال شدت و چه در حال آرامش. و به او و ملائکه اش و کتاب ها و پیامبرانش ایمان می آورم. دستور او را گوش می دهم و اطاعت می نمایم و به آنچه او را راضی می کند مبادرت می ورزم و در مقابل مقدرات او تسلیم می شوم به عنوان رغبت در اطاعت او و ترس از عقوبت او، چرا که اوست خدایی که نمی تواند از مکر او در امان بود و از ظلم او هم ترس نداریم (یعنی ظلم نمی کند).
فرمان الهی براي مطلبی مهم
براي خداوند بر نفس خود به عنوان بندگی او اقرار می کنم، و شهادت می دهم براي او به پروردگاري، و آنچه به من وحی نموده ادعا می نمایم از ترس آنکه مبادا اگر آنجام ندهم عذابی از او بر من فرود آید که هیچکس نتواند آن را دفع کند، هر چند که حیله عظیمی بکار بندد و دوستی او خالص باشد. نیست خدایی جز او. زیرا خداوند به من اعلام فرموده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده ام، و براي من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا کفایت کننده و کریم است. خداوند به من چنین وحی کرده است: اي پیامبر ابلاغ کن آنچه از طرف پرودگارت بر تو نازل شده – درباره علی، یعنی خلافت علی بن ابی طالب – و اگر انجام ندهی رسالت او را نرسانده اي، و خداوند تو را از مردم حفظ می کند.
اي مردم ! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهی نکردم، و من سبب نزول این آیه را براي شما بیان می کنم: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند سلام - که او سلام است - مرا مامور کرد که در این اجتماع بپا خیزم و بر هر سفید و سیاهی اعلام کنم که: علی بن ابی طالب برادر من و وصی من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون به موسی است جز اینکه پیامبري بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است.
و خداوند این آیه از کتابش را بر من نازل کرده است: صاحب اختیار شما خدا و رسولش هستند و کسانی که ایمان آورده و نماز را بپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. و علی بن ابی طالب است که نماز را بپا داشته و در حال رکوع زکات داده و در حال خداوند عزوجل را قصد می کند. من از جبرئیل در خواست کردم از خدا بخواهد تا مرا ابلاغ این مهم معاف بدارد، زیرا از کمی متقین و زیادي منافقین و فساد ملامت کنندگان و حیله هاي مسخره کنندگان اِسلام اطلاع دارم، کسانی که خداوند در کتابش آنان را چنین توصیف کرده است که با زبانشان می گویند آنچه در قلبهایشان نیست، و این کار را سهل می شمارند در حالی که نزد خداوند عظیم است.
همچنین به خاطر اینکه منافقین بارها مرا اذیت کرده اند تا آنجا که مرا اُذُن نامیدند، و گمان کردند که من چنین هستم به خاطر ملازمت بسیار علی با من و توجه گوش دهنده بر هر حرفی » من به او و تمایل او و قبولشاز من، تا آنکه خداوند عزوجل در این باره چنین نازل کرد:
از آنان کسانی هستند که پیامبر را اذیت می کنند و می گویند او اُذُن گوش دهنده به هر حرفی» است، بگو: گوش است - بر ضد کسانی که گمان می کنند او اُذُن است- و براي خود خیر است، به خدا ایمان می آورد و در مقابل مومنین اظهار تواضع و احترام می نماید، و براي کسانی از شما که ایمان آورده اند رحمت است؛ و کسانی که پیامبر را اذیت می کنند عذاب درد ناکی در انتظارشان است. اگر من بخواهم گویندگان این نسبت اُذُن را نام ببرم می توانم، و اگر بخواهم به شخص آنها اشاره کنم می نمایم، و اگر بخواهم با علائم آنها را معرفی کنم می توانم، ولی به خدا قسم من در کار آنان با بزرگواري رفتار کرده ام. بعد از همه اینها، خداوند از من راضی نمی شود مگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده ابلاغ نمایم. اي پیامبر برسان آنچه - در حق علی- از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهی رسالت او را نرسانده اي، و خداوند تو را از مردم حفظ می کند.
اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام علیهم السلام
اي مردم! این مطلب را درباره او بدانید و بفهمید، و بدانید که خداوند او را براي شما صاحب اختیار و امامی قرار داده که اطاعتش را واجب نموده است بر مجاهدین و انصار بر تابعین آنان به نیکی، و بر روستایی و شهري، و بر عجمی و عربی، و بر آزاد و بنده، و بر بزرگ و کوچک، و بر سفید و سیاه، بر هر یکتاپرستی حکم او اجرا شونده و کلام او مورد عمل و امر او نافذ است. هر کس با او مخالفت کند ملعون است، و هر کس تابع او باشد و او را تصدیق نماید مورد رحمت الهی است. خداوند او را و هر کس را که از او بشنود و او را اطاعت کند آمرزیده است.
اي مردم ! این آخرین باري است که در چنین اجتماعی بپا می ایستم. پس بشنوید و اطاعت کنید و در مقابل امر پروردگارتان سر تسلیم فرود آورید، چرا که خداوند عزوجل صاحب اختیار شما و معبود شماست، و بعد از خداوند رسولش و پیامبرش که شما را مخاطب قرار داده، و بعد از من علی صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند است، و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزي که خدا و رسولش را ملاقات خواهید کرد. حلالی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و امامان حلال کرده باشند، و حرامی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و امامان بر شما حرام کرده باشند. خداي عزوجل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پرودگارم از کتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپرده ام.
اي مردم ! علی را (بر دیگران) فضیلت دهید. هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند آن را در من جمع کرده است، و هر علمی را که آموخته ام در امام المتقین جمع نموده ام ، و هیچ علمی نیست مگر آنکه آن را به علی آموخته ام. اوست امام مبین که خداوند در سوره یس ذکر کرده است: و هر چیزي را در امام مبین جمع کردیم.
اي مردم ! از علی به سوي دیگري گمراه نشوید، و از او روي بر مگردانید و از ولایت او سر باز نزنید. اوست که به حق هدایت نموده و از آن نهی می نماید، و در راه خدا سرزنش ملامت کننده اي او را مانع نمی شود. علی اول کسی است که به خدا و رسولش ایمان آورد و هیچکس در ایمان به من بر او سبقت نگرفت. اوست که با جان خود در راه رسول خدا فداکاري کرد. اوست که با پیامبر خدا بود در حالی که هیچکس از مردان همراه او خدا را عبادت نمی کرد. از طرف خداوند به او امر کردم که درخوابگاه من بخوابد، او هم در حالی که جانش را فداي من کرده بود در جاي من خوابید.
اي مردم ! او را فضیلت دهید که خدا او را فضیلت داده است، و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است. اي مردم ! او از طرف خداوند امام است، و هر کس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه اش را نمی پذیرد و او را نمی بخشد، حتمی است بر خداوند که با کسی که با او مخالفت نماید چنین کند و او را به عذابی شدید تا ابدیت تا آخر روزگار معذب نماید. پس بپرهیزید از اینکه با او مخالفت کنید و گرفتار آتشی شوید که آتشگیره آن مردم و سنگ ها هستند و براي کافران آماده شده است.
اي مردم ! به خدا قسم پیامبران و رسولان پیشین ب ه من بشارت داده اند، و من به خدا قسم خاتم پیامبران و مرسلین و حجت بر همه مخلوقین از اهل آسمان ها و زمین ها هستم. هر کس در این مطالب شک کند مانند کفر جاهلیت اول کفار شده است؛ و هر کس در چیزي از این گفتار من شک کند در همه ي آنچه بر من نازل شده شک کرده است، و هر کس در یکی از امامان شک کند در همه آنها شک کرده است، و شک کننده درباره ما در آتش است.
اي مردم ! خداوند این فضیلت را بر من ارزانی داشته که منّتی از او بر من و احسانی از جانب او به سوي من است. خدایی جز او نیست. حمد و سپاس از من بر او تا ابدیت و تا آخر روزگار و در هر حال. اي مردم ! علی را فضیلت دهید که او افضل مردم بعد از من از مرد و زن است تا مادامی که خداوند روزي را نازل می کند و خلق باقی هستند. معلون است ملعون است. مورد غضب است مورد غضب است کسی که این گفتار مرا رد هرکس » : کند و با آن موافق نباشد. بدانید که جبرئیل از جانب خداوند این خبر را براي من آورده است و می گوید هر کس ببیند براي فردا چه پیش فرستاده . با علی دشمنی کند و ولایت او را نپذیرد لعنت و غضب من بر او باد است. از خدا بترسد که با علی مخالفت کنید و در نتیجه قدمی بعد از ثابت بودن آن بلغزد، خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است.
اي مردم ! علی جنب الله» است که خداوند در کتاب عزیزش ذکر کرده و درباره کسیکه با او مخالفت کند فرموده است: اي حسرت بر آنچه درباره جنب خداوند تفریط و کوتاهی کردم. اي مردم ! در قرآن تدبر نمایید و آیات آن را بفهمید و در محکمات آن نظر کنید و به دنبال متشابه آن نروید. به خدا قسم، باطن آن را براي شما بیان نمی کند و تفسیرش را برایتان روشن نمی کند مگر این شخصی که دست او را می گیرم و او را به سوي خود بالا می برم و بازوي او را می گیرم و با دو دستم او را بلند می کنم و به شما می فهمانم که هر کس من صاحب اختیار اویم این علی صاحب اختیار اوست و او علی بن ابی طالب برادر و جانشین من است، و ولایت او از خداوند عزوجل است که بر من نازل کرده است.
اي مردم ! علی و پاکان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اکبر است. هر یک از این دو از دیگري خبر می دهد و با هم موافق هستند. آنها از یکدیگر جدا نمی شوند تا بر سر حوضکوثر بر من وارد شوند. بدانید که آنان امین هاي خداوند بین مردم و حاکمان او در زمین هستند. بدانید که من ادا نمودم، بدانید که من ابلاغ کردم، بدانید که من شنوانیدم، بدانید که من روشن نمودم، بدانید که خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عزوجل می گویم، بدانید که امیرالمومنینی جز این برادرم نیست. بدانید که امیرالمومنین بودن بعد از من براي احدي جز او حلال نیست.
بلند کردن دست امیرالمومنین (علیه السلام) توسط رسول خدا (صلی الله علیه و اله)
سپس پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم دستش را بر بازوي علی علیه السلام زدند و آن حضرت را بلند کردند. و این در حالی بود که امیرالمومنین علیه السلام از زمانی که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم بر فراز منبر آمده بودند یک پله پایین تر از مکان حضرت ایستاده بودند و نسبت به صورت حضرت به طرف راست مایل بود که گویی هر دو در یک مکان ایستاده اند. پس پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم با دستشان ایشان را بلند کردند و هر دو دست را به سوي آسمان باز نمودند و علی علیه السلام را از جا بلند نمودند تا حدي که پاي ایشان موازي زانوي پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم رسید. سپس فرمودند: اي مردم ! این علی است برادر من و وصی من و جامع علم من، و جانشین من در امتم بر آنان که به من ایمان آورده اند، و جانشین من در تفسیر کتاب خداوند عزوجل و دعوت به آن و عمل کننده به آنچه او را راضی می کند، و جنگ کننده با دشمنان خدا و دوستی کننده بر اطاعت او و نهی کننده از معصیت او. اوست خلیفه رسول خدا، و اوست امیرالمومنین و امام هدایت کننده از طرف خداوند، و اوست قاتل ناکثین و قاسطین و مارقین به امر خداوند.
خداوند می فرماید: سخن در پیشگاه من تغییر نمی پذیرد. پرودگارا، به امر تو می گویم: خداوندا دوست بدار هر کس علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر کس علی را دشمن بدارد، و یاري کن هر کس علی را یاري کند و خوار کن هر کس علی را خوار کند، و لعنت نما هر کس علی را انکار کند و غضب نما بر هر کس که حق علی را انکار نماید. پرودگارا، تو هنگام روشن شدن این مطلب و منصوب نمودن علی در این روز، این آیه را درباره او نازل کردي: امروز دین شما را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما راضی شدم. فرمودي: دین نزد خدا اسلام است و فرمودي: هر کس دینی غیر از اسلام انتخاب کند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود. پرودگارا، تو را شاهد می گیرم که من ابلاغ نمودم.
گستردهترین ارتباط انسان، ارتباط و تعامل با اعضای جامعهی خویش است. در چگونگی ارتباط انسان با جامعهی پیرامون، محورهای متعددی در گفتار و رفتار پیامبراکرم(ص) وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
1ـ خوشاخلاقی
خوشاخلاقی، عنصری کلیدی در دینداری و عاملی مهم در موفقیت انسان است. شاید مهمترین ویژگی رسول خدا(ص) اخلاق برتر اوست که در قرآن نیز بدان اشاره شده است: به راستی که تو دارای اخلاق عظیم هستی»[1] قرآن با تمجید نرمخویی رسول خدا(ص) تأکید میکند که اگر ایشان تندخو میبود، مردم از اطرافش پراکنده میشدند.[2] خوشاخلاقی، در سیرهی اجتماعی پیامبراکرم(ص)، از جایگاه والایی برخوردار است؛ به گونهای که رسول خدا(ص) هدف رسالت خود را کامل کردن ویژگیهای والای اخلاقی[3] و در روایتی دیگر، کامل کردن خوشاخلاقی[4] دانسته است تا آنجا که فرموده است: اسلام همان اخلاق نیک است»[5] آن حضرت در برخی روایات نیز اخلاق نیک را نصف دین دانستهاند.[6] اخلاق نیکو را میتوان کلید کسب دیگر فضایل و کمالات دانست. هرکس از این موهبت الهی برخوردار باشد، به راحتی میتواند، پلههای ترقی و پیشرفت مادی و معنوی را طی کند. شاید به همین دلیل پیامبراکرم(ص) فرمود: بندهی خدا با اخلاق نیک خود به بزرگترین درجات آخرت و منزلگاهها و مراتب شریف میرسد.»[7] اخلاق نیک با رسالت و شریعت ایشان درآمیخته که مؤمنترین افراد را خوشاخلاقترین آنها میداند: اکمل المومنین ایماناً احسنهم خلقاً»[8] و سنگینترین عمل را در روز داوری، داشتن اخلاق نیک معرفی میکند.[9] انسان کسانی را به خود نزدیکتر میداند که اخلاقشان بهتر باشد: دوستداشتنیترین شما برای من و نزدیکترین شما به من در روز قیامت، خوشاخلاقترین و متواضعترین شماست»[10]
رسول خدا(ص) خوشاخلاقی را موجب جلب خیر دنیا و آخرت[11] و مانع از آتش جهنم[12] دانسته و فرموده است: سه چیز است که اگر در کسی نباشد، نه از من است و نه از خدای عزوجل؛ بردباریای که با آن جهالت نادانان را رد کند؛ اخلاق نیکی که با آن در میان مردم زندگی کند و ورعی که وی را از گناهان الهی باز دارد.[13] ایشان هم چنین فرمودهاند: نخستین چیزی که روز قیامت، در ترازوی اعمال بندهی خدا گذاشته میشود، اخلاق نیک اوست»[14] نیز فرموده: چیزی بهتر از خوشاخلاقی، در ترازوی عمل انسان قرار نمیگیرد»[15] همچنین فرمود: شبیهترین انسان به من، خوشاخلاقترین شماست»[16] و در قیامت، نزدیکترین انسان به من کسی است که از همه خوشاخلاقتر باشد و برای خانوادهاش از همه بهتر باشد»[17] پیامبر کاملترین مؤمنان را خوشاخلاقترین آنها میدانست[] و بر خوشرویی با مردم و دست دادن با آنها تأکید میکرد و آن را اخلاق مؤمنان، صدیقان، شهدا و صالحان میشناسند.[19] روزی مردی مقابل رسول خدا(ص) ایستاد و از ایشان پرسید: ای پیامبر خدا! دین چیست؟» فرمود: خوشاخلاقی» مرد دوباره از سمت چپ ایشان آمد و همان پرسش را مطرح کرد و حضرت نیز دوباره فرمود: خوشاخلاقی» این بار مرد از پشت سر ایشان آمد و همان سؤال را پرسید. رسول خدا(ص)، به او نگاه کرد و فرمود: آیا دین را نمیفهمی؟ دین آن است که خشمگین نشوی»[20]
رسول خدا(ص) در پاسخ به این پرسش که نیکی چیست نیز فرمود: نیکی همان خوشاخلاقی است.»[21] امام علی(ع) در بیان ویژگیهای رسول خدا(ص) میفرماید: ایشان زبان خود را از سخنان غیرلازم نگاه میداشت. همواره با مردم مأنوس بود و کاری نمیکرد که از اطرافش پراکنده شوند و از او گریزان باشند؛ بزرگ هر قوم و گروهی را احترام میکرد و وی را به حکمرانی قوم خود میگماشت. احوال یاران خود و از کارهای مردم جویا میشد و کارهای نیک را تحسین و تقویت، و کارهای زشت را تقبیح و تحقیر میکرد. در کارها میانهرو بود و از ترس آنکه مردم غافل شده، به انحراف گرایند، لحظهای از کار آنها غافل نمیماند.[22] اخلاق ایشان در برخورد با مردم چنان نرم و گشاده بود که به تعبیر برخی پدر مردم شده بود.»[22] در روایات مصادیق مختلفی برای ویژگیهای والای اخلاقی یا مکارم اخلاق بیان شده که برخی آنها عبارت است از: راستگویی، امانت داری، صلهی ارحام(پیوند با خویشان)، احترام به میهمان، اطعام نیازمندان، رعایت حقوق همسایگان و همراهان، حیا، گذشت، بیان حق هر چند به ضرر خود انسان باشد.[24] در برابر خوشاخلاقی، بداخلاقی است که روایات، به پیامدهای منفی آن اشاره کردهاند. رسول خدا(ص) فرمود: بداخلاقی عمل آدمی را فاسد میکند، همانسان که سرکه عسل را»[25] همچنین فرمود: دو خصلت در مسلمان جمع نمیشود: بداخلاقی و بخل»[26] بداخلاقی از نگاه ایشان گناهی نابخشودنیست.[27] که ممکن است آدمی را به پستترین درجات جهنم بکشاند[28] و حتی همهی عبادات انسان را بیاثر کند؛ برای مثال روزی نزد رسول خدا(ص) از زنی تعریف شد که روزها را روزه و شبها را به عبادت مشغول است؛ اما بداخلاق بوده، همسایگانش را با زبانش آزار میدهد. آن حضرت دربارهی او فرمود: خیری در وی نیست؛ او در زمرهی اهالی آتش است»[29]
2ـ خیرخواهی
خیرخواهی اصلی بسیار مهم و کلیدی در موفقیت انسان و رسیدن به پاداش عظیم الهی است. در علم اخلاق، خیرخواهی در مقابل حسادت است. فرد خیرخواه خواهان بقای نعمتهای خدا برای مردم است و هیچ دوست ندارد که به آنها بدی برسد. رسول خدا(ص) همواره مردم را به خیرخواهی توصیه میکرد و میفرمود: در روز قیامت بزرگترین منزلت و مقام از آنسانی است که بیشترین گامها را در راه خیر برای مردم برداشته باشند»[30] نیز میفرمود: انسان باید خیرخواه برادر مؤمنش باشد؛ همانسان که خیرخواه خودش است»[31] ایشان در سخنی فرمودهاند: هرکس در پی انجام کاری برای برادر مؤمنش باشد: ولی در حق او خیرخواه نباشد. به خدا و رسول خدا خیانت کرده است»[32] آخرین مرتبهی خیرخواهی این است که انسان آنچه برای خود دوست دارد، برای برادر دینیاش نیز دوست بدارد[33] رسول خدا(ص) طی فرازی فرمودند: انسان تا وقتی آنچه برای خود دوست دارد، برای برادر مؤمنش دوست نداشته باشد، ایمان نیاورده است»[34] و نیز فرمود: بندهی خدا ایمانش کامل نمیشود: مگر آنکه اخلاقش را نیکو کند، خشمش را فرو برد و آنچه برای خود دوست میدارد برای مردم نیز دوست بدارد؛ کسانی هستند که بدون انجام اعمال خاصی و تنها با خیرخواهی برای مسلمانان، وارد بهشت میشوند»[35]
پیامبراکرم(ص) هیچگاه از خیرخواهی مردم غافل نمیشد. چنانکه گذشت، گاه از کسانی که در حضورش بودند، حال مردم را میپرسید و میفرمود: باید حاضران به گوش غایبان برسانند و نیاز کسانی را که به من دسترسی ندارند، به من برسانید؛ چرا که هرکس نیاز شخصی را که خود قادر به رساندن آن نیست، به زمامدار برساند و بازگو کند، خداوند در روز قیامت، گامهای او را استوار میگرداند.»[36] از روی خیرخواهی برای مردم و هدایت آنها، خود را به زحمتهای طاقتفرسا میانداخت؛ به گونهای که خدای سبحان خطاب به ایشان فرمود: فَلَعَلَّک باخِعٌ نَّفسَک علَی ءَاثارِهِمْ اِن لَّمْ یومِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ اَسَفا»[37](بیم آن میرود که اگر آنها به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از غم و اندوه درپیگیری[کار] شان تباه کنی)! روشن است که اگر همهی مردم، اصل گرانسنگ خیرخواهی را درکارهای خود به کاربندند، هم وجدان کاری تحقق میپذیرد و هم خیانت در کارها از جامعه رخت برمیبندد؛ دیگر هیچکس، هیچ وقت در کار خود کوتاهی نمیکند، بلکه همگان، به دلیل خیرخواهی نسبت به دیگران، با نهایت دقت و دلسوزی، به کار خویش خواهند پرداخت و بدین ترتیب، جامعه جهش اقتصادی بزرگی خواهد کرد. امروزه، بسیاری جوامع اسلامی که اخلاق اسلامی در آنها نهادینه نشده، بیشترین زیانهای اقتصادی و اجتماعی را از عدم رعایت این اصل میبینند.
3ـ مردمداری
از روشهای بسیار موثر در جذب مردم و نفوذ در قلوب آنان، در کنار آنها زیستن و دوری نکردن از آنهاست. مردمدار کسی است که همواره در کنار مردم باشد؛ با آنها خو بگیرد؛ با آداب و سنن آنها آشنا باشد و تا جایی که با دین خدا در تضاد نیست، آنها را رعایت کند و خود را در غم و شادی آنها شریک بداند. رسول خدا(ص) با حلم، بردباری و نیکخواهی منحصر به فرد خود، همواره در کنار مردم و از حال آنها باخبر بود و در غم و شادی با آنها شریک بود؛ در تشییع جنازه شرکت میکرد و برای عیادت مریض، حتی در دورترین نقطهی مدینه، عازم خانهی او میشد.[38] با مردم بسیار مأنوس بود و با کمال تواضع و بزرگواری با آنها برخورد میکرد؛ هیچگاه خود را تافتهی جدا بافته نمیدانست و هرگز خود را از مردم متمایز نمیدانست؛ نیازهایش را خود از بازار تهیه میکرد و به دست خود به خانه میبرد. به همگان، کوچک تا بزرگ، سلام میکرد و با ثروتمند یا فقیر هر دو مصاحفه میکرد و تا فرد مقابل دستش را نمیکشید، دست مبارک خود را از دستش جدا نمیساخت. رسول خدا(ص) در مردمداری چنان حساس بود که بر اساس روایتی، اگر یکی از مسلمانان را سه روز نمیدید، از حال او جویا میشد؛ اگر معلوم میشد که در مسافرت است، برایش دعا میکرد و اگر در مسافرت نبود، به دیدارش میشتافت و اگر بیمار بود، به عیادتش میرفت.[39] هیچکس را از توجه خویش استثنا نمیکرد؛ حتی دعوت بردگان را به گرمی میپذیرفت.[40]
با اینکه آن حضرت از هرگونه تکلفی بیزار بودند و بین خود و دیگران هیچ امتیازی قائل نمیشدند، گاه برخی نیازمندان، مقهور شکوه مقام و نام پیامبری او میشدند؛ از این رو، پیامبر گاه کسانی را که به هنگام برخورد با ایشان دچار لکنت زبان میشدند، یا آثار تأثیرپذیری در چهرههایشان مشاهده میشد، درآغوش میگرفت و به آنها محبت میکرد و کاری میکرد که از شکوه و ابهت ایشان، دچار شتابزدگی و عجله نشوند. همچنین هرگاه نیازمندی نزد ایشان میآمد، فوراً میفرمود: اشکالی ندارد[41] و بدین ترتیب کاری میکرد که وی هرگز احساس شرمندگی نکند. مردم مدینه همیشه کودکان خود را نزد پیامبر میآوردند، تا برایشان از خدا خیر و برکت بخواهد یا ایشان را نامگذاری کند. رسول خدا(ص) نیز کودک را در آغوش میگرفت و در دامان خود مینشاند. در این میان چه بسا کودک دامان آن حضرت را کثیف میکرد. برخی حاضران با ناراحتی بر سر کودک فریاد میکشیدند؛ ولی رسول خدا(ص) آنها را ازاین کار نهی میکرد و میگذاشت تا کار کودک تمام شود و سپس دعا یا نامگذاری را تمام میکرد و بدینترتیب، خانوادهی آن کودک را خشنود میساخت. هرگز حاضران مشاهده نکردند که پیامبر، از اینکه کودک لباس ایشان را نجس کرده، ناراحت شده باشد، پس از آنکه آنها بیرون رفتند، آن حضرت لباس خود را میشست. چنان رأفت و رحمتی به مردم داشت که اگر در حال نماز، صدای گریه کودکی را میشنید، سورهی کوتاهی میخواند و نماز را زود تمام میکرد.[42]
این حرکات، از بزرگترین پیامبر خدا، نشاندهندهی رحمت ایشان و شفقت و دلسوزی او نسبت به مردم است. به هرکس که نزد ایشان میرفت احترام میکرد؛ چندان که حتی گاه لباس خود را برای نشستن او پهن میکرد یا او را در جای خود مینشاند[43] روزی جریر بن عبدالله به خانه رسول خدا(ص) رفت؛ اما خانهی ایشان پر بود و وی جایی برای نشستن نیافت، از این رو، در بیرون خانه نشست. وقتی رسول خدا(ص) وضعیت او را دید، لباس خود را برداشت و بر گونههای خود گذاشت و بوسید. سلمان فارسی نیز چنین ماجرایی را نقل کند و میگوید: نزد رسول خدا(ص) رفتم. آن حضرت بالشی را که بر آن تکیه کرده بود، به من داد و فرمود: ای سلمان هیچ مسلمانی نیست که متکایش را برای احترام به برادر مسلمانش بدهد، مگر آنکه خدا او را میآمرزد»[44] در خارج خانه با فقیران بسیار معاشرت میکرد و این کار را چنان دوست میداشت که در راز و نیاز خود با خدا میفرمود: خدایا مرا در حال حیات و ممات نیازمند قرار ده و در زمرهی نیازمندان محشورم کن.»[45]
از جلوههای مردمداری، مدارا با مردم در مواردی است که با دین الهی مخالفتی نداشته باشد؛ رسول خدا(ص) به مدارا با مردم بسیار اهمیت میداد و میفرمود: پروردگارم، مرا به مدارا با مردم امر کرده؛ به همانسان که به ادای واجبات»[46] ایشان مدارا با مردم را نصف ایمان و رفق و آسانگیری با آنها را نصف عیش میدانست[47] و میفرمود: خدا رفق و مدارا را در همهی کارها دوست دارد و بر آن پاداشی میدهد که به سختگیری و عدم مدارا نمیدهد».[48] یکی پیامبراکرم(ص) یکی از دلایل برتری پیامبران بر سایر مردم را شدت مدارای آنها با دشمنان دین خدا میدانست[49] و میفرمود: سه چیز است که اگر در کسی نباشند، هیچ کاری از او به سرانجام نخواهد رسید:[تقوا] و ورعی که وی را از ارتکاب گناهان الهی بازدارد؛ اخلاق[نیکی] که با آن با مردم مدارا کند و بردباریای که جهالت نادانان را دفع کند»[50]
4ـ مردمیاری
رسول خدا(ص) شیفتهی یاری رساندن به مردم بود، چنان که گاه زندگیاش را در این راه میگذاشت. سرور مردم را کسی میدانست که به آنها خدمت کند.[51] میدانیم که بهترین و لذتبخشترین حالت برای رسول خدا حال نماز بود؛ اما کمک به مردن در نظر ایشان چنان اهمیتی داشت که اگر در حال نماز کسی کنارش مینشست، نماز خود را کوتاه میکرد و بلافاصله پس از نماز به او رو میکرد و میفرمود: آیا نیازی دارید؟»[52] روزی زنی نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: با شما کاری دارم.» حضرت پاسخ داد: در هریک از راههای مدینه که مایلی بنشین، من نیز با تو خواهم نشست[53](و به کارت رسیدگی خواهم کرد)» امام صادق(ع) فرمود: به خدا قسم که رسول خدا(ص) وقتی نیاز کسی به او میرسید، برای برآورده کردن آن، از خود صاحب نیاز بیشتر خوشحال میشد»[54] اگر رسول خدا(ص) بر مرکبی سوار بود، اجازه نمیداد کسی در کنار او پیاده باشد و او را نیز سوار میکرد و اگر او از این کار امتناع میکرد، میفرمود: پس جلوتر از من برو و همان جایی که میخواهی خود را به من برسان»[55] از هیچ فرصتی برای یاری رساندن به مردم دریغ نمیورزید: هرکس در برابر ستمگری، از مؤمنی حمایت کند، خدا روز قیامت فرشتهای برایش میگمارد که در برابر آتش جهنم، از گوشت بدن او حمایت کند»[56] همچنین میفرمود: هرکس غم و غصهی کسی را برطرف کند یا به مظلومی کمک برساند، خداوند سی و هفت بار او را میبخشد»[57]
یاری مردم را در مورد همهی آنها، اعم از نیکوکار یا بدکار سفارش میکرد و بدان را از خود نمیراند و یاری کردن آنها را هدایت و بازداشتن آنها از ارتکاب گناه میدانست. روزی به یاران خود فرمود: برادرت را یاری کن، خواه ظالم باشد یا مظلوم.» از ایشان پرسیدند: چگونه در حال که ظالم است یاریش کنیم؟» فرمود: بدینگونه که او را ظلم بازداری»[58] در فرازی دیگر فرمود: هرکس در حالی صبح کند که به امور مسلمانان اعتنایی ندارد، مسلمان نیست»[59] نیز میفرمود: هرکس یک نیاز از نیازهای برادر مؤمنش را برآورده سازد، چنان است که گویی به اندازهی همهی عمرش، خدا را عبادت کرده است»[60] از نظر ایشان حرکت برای برآورده ساختن نیاز برادر مسلمان، حتی در صورتی که نتواند به نتیجه برسد، پاداش خود را دارد: هرکس برای برآوردن نیاز برادر[مسلمان] در ساعتی از روز یا شب اقدام کند، این کار برای او از اعتکاف دو ماه بهتر خواهد بود؛ خواه آن نیاز را برآورده سازد یا نه»[61]
هنگامی که از ایشان پرسیدند: محبوبترین مردم نزد خدا کیست؟» فرمود کسی که بیشترین نفع را برای مردم داشته باشد»[62] و در فرازی دیگر فرمود: دو ویژگی نیک است که بالاتر از آنها نیکیای وجود ندارد: ایمان به خدا و نفع رساندن به بندگان خدا»[63] و نیز فرمود: مردم عیال خدایند، پس محبوبترین مردم نزد خدا کسانی هستند که به عیال خدا نفع برسانند و اعضای خانهی خدا را خشنود سازند»[64] هرکس برادر مسلمانش را با گفتن کلمهای لطفآمیز احترام کند و غمش را برطرف سازد، همواره در سایهی گستردهی خدا خواهد بود و مادام که برآن حال است، رحمت خدا شامل حالش خواهد بود»[65] همچنین فرمود: مسلمان برادر مسلمان است، به او خیانت نمیکند و به او دروغ نمیگوید و او را تنها نمیگذارد؛ همه امور مسلمان، خواه آبرو یا مال یا خونش، بر مسلمان حرام است. تقوا در همین است. در شرارت و بدی انسان همین بس که برادر مسلمانش را تحقیر کند»[66] مؤمن نسبت به مؤمن، همانند ستون است که یکدیگر را تقویت(و یاری) میکنند»[67] ایشان مؤمنان را یکپارچه میدانست و آنان را چون اعضای یک پیکر تشبیه میکرد که با ناراحتی یک عضو، سایر اعضا نیز به درد میآیند.[68]
در جنگها و مسافرتها، همواره مراقب همراهان خود بود و معمولاً در انتهای صف و گروه راه میرفت تا به کسانی که به کمک نیاز دارند، یاری برساند و گاه حتی چنان با سربازان عادی صمیمی باشد که از پدر و مادر او و خانواده و مشکلات زندگی خانوادگیاش جویا میشد و در بر طرف کردن مشکلات آنها میکوشید. یکی از این نمونهها خاطرهای است که جابربن عبدالله نقل میکند که در ضمن آن رسول خدا(ص) از ازدواج او و مشکلات خانوادگی او پرسید و بعدها به او کمک کرد.[69] امام صادق(ع) فرمود: هرکس نیازی از نیازهای برادر مسلمانش را برآورده سازد خدا در روز قیامت، صد هزار نیاز او را برآورده میکند که از جمله آنها و نخستین آنها بهشت است و یکی دیگر این است که نزدیکان و خویشان و برادرانش را وارد بهشت می کند.»[70]
5. رعایت حقوق مردم
از نگاه اسلام، این مسئله بسیار روشن است که حقوق مردم بر حق خدا مقدم است، چرا که ممکن است خدا در روز قیامت از حقوق خود بگذرد و بندگان را ببخشد؛ اما هیچ فردی در قیامت از حقوق خود نمیگذرد. امام علی علیهالسلام فرمود: خدا حقوق بندگان خود را بر حقوق خود مقدم کرده است، پس هرکس که حقوق بندگان خدا را رعایت کند، حقوق خدا را نیز رعایت کرده است».[71] رسول خدا صلی الله علیه وآله بر ادای حقوق مردم تأکید فراونی داشت، از روایات حقوق زیادی استنباط میشود که برخی آنها عبارت است:[72]
1. هر چه برای خود میپسندی، برای دیگران نیز بپسند.
2. پرهیز از آزار آنها با گفتار با کردار.
3. پرهیز از تکبر نسبت به آنها.
4. پرهیز از سخنچینی و نیز گوش دادن به سخنچینی سخنچینان.
5. عدم قطع رابطه بیش از سه روز.
6. نیکی کردن در حق آنها با حداکثر توان.
7. خوشاخلاقی، نرمخویی و گشادهرویی نسبت به همه.
8. وفای به عهد و پیمان با آنها و عدم خیانت به آنها.
9. احترام به همه براساس شأن و منزلتی که دارند، به ویژه احترام به بزرگان هر قوم.
10. خیرخواهی برای آنها.
11. اصلاح و آشتی دادن کسانی که به عللی از یکدیگر جدا شده، دشمنی پیدا کردهاند.
12. پردهپوشی از زشتیها و خطاهای مردم.[73]
13. کوشش در رفع نیاز آنها تا حد امکان.
14. سلام کردن به مردم.
15. همنشینی با نیازمندان.
16. پیجویی وضعیت مردم و رسیدگی به مشکلات آنها و شرکت در مجالس و مراسم آنها.
17. مواسات با آنها در دارایی خود.
. عیادت آنها به هنگام بیماری.
19. شرکت در تشییع جنازه آنها.
20. به نیکی یاد کردن از آنها پس از مرگشان.
در این میان در روایات، افزون بر حقوق پدر و مادر و خویشاوندان، بر حقوق برخی افراد جامعه بیشتر تأکید شده است؛ نظیر حقوق همسایگان، دوستان، میهمانان و زیردستان انسان. سفارش درباره حقوق همسایگان بسیار فراوان است؛ برای مثال رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: بهترین یاران خدا کسانی هستند که نسبت به یاران خود بهترین باشند و بهترین همسایگان خدا کسانیاند که برای همسایه خود بهترین باشند».[74] عبداللَّه بن عمرو گوسفندی را برای مجاهد ذبح کرد و پس از ذبح گوسفند نزد وی برد. مجاهد دو بار از او پرسید: آیا از این گوسفند، به همسایه یهودی ما هم هدیه کردید؟» من از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که میفرمود: جبرئیل همواره مرا به رعایت حقوق همسایه سفارش میکرد؛ چندان که پنداشتم، همسایه را نیز یکی از وارثان قرار خواهد داد».[75] این روایت را عایشه نیز نقل کرده است.[76] امام علی علیه السلام نیز در آستانه شهادت خویش، همین روایت را نقل کرده است.[77]
رسول خدا صلی الله علیه وآله در فراز دیگری، حرمت همسایه را چون حرمت مادر میداند.[78] یکی از مردان انصار نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و گفت: از فلانی خانهای خریدهام؛ اما نزدیکترین همسایهام کسی است که از او هیچ خیری امید ندارم و از شرش هم در امان نیستم». رسول خدا صلی الله علیه وآله به امام علی علیه السلام، سلمان و ابوذر دستور داد که از طرف ایشان با بلندترین صدا، سه بار اعلام کنند که هرکس همسایهاش از شر او در امان نباشد، ایمان ندارد. آنها نیز اعلام کردند: سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله با دستش به چهل خانه از مقابل پشت سر و از سمت راست و چپش اشاره کرد(و آنها را همسایه انسان دانست.)[79] در فراز دیگری فرمود: هرکس همسایهاش را بیازارد، خدا بوی بهشت را بر او حرام میکند و جایگاهش در آتش است که چه بد جایگاهی است! و هرکس حق همسایهاش را تضییع کند، از ما نیست؛ جبرئیل همواره درباره همسایگان به من سفارش میکرد؛ به گونهای که پنداشتم، همسایه را یکی از وارثان قرار خواهد داد».[80]
در برخی روایات، حتی در مورد خوراک و پوشاک همسایه نیز سفارش شده است: هرکس که سیر بخوابد؛ ولی همسایهاش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است».[81] روزی یکی از یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله، سر وقت به قراری که با رسول خدا صلی الله علیه وآله گذاشته بود نرسید. وقتی خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله رسید، ایشان از او پرسید چه شد که دیر آمدی؟» او گفت: لباسی نداشتم که بپوشم و بیرون بیایم». رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: آیا همسایهای که دو دست لباس داشته باشد، نداشتی که یکی از آنها را به تو عاریه دهد؟» گفت: چنین همسایهای دارم». رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: اکنون که لباسش را به تو عاریه نداده، برادر تو محسوب نمیشود».[82] رسول خدا صلی الله علیه وآله حقوق همسایه را چنین برشمردند:
1. اگر از تو کمکی طلبید، کمکش کنی.
2. اگر قرضی خواست، قرض بدهی.
3. اگر نیازمند شد، تنهایش نگذاری.
4. اگر به او خیری رسید به او تبریک بگویی.
5. اگر بیمار شد، به عیادتش بروی.
6. اگر دچار مصیبتی شد، به او تسلیت و دلگرمی دهی.
7. اگر درگذشت به تشییع جنازهاش بروی.
8. خانهات را چندان بلند نسازی که مانع از رسیدن باد به او شود؛ مگر آنکه خود او اجازه دهد.
9. اگر میوهای خریدی، به او نیز بدهی و اگر چنین قصدی نداری، مخفیانه به خانهات ببری تا او نبیند.
10. اجازه ندهی که فرزندت میوه را بیرون برد و باعث حسرت و اندوه فرزندان همسایهات شود.
11. با بوی غذاهایت او را نیازاری، مگر آنکه مانع از رسیدن بوی غذایت به او شوی.[83]
حقوق زیردستان و کسانی که به گونهای زیر نظر انسان کار میکنند، اهمیت بسیار زیادی دارد؛ رسول خدا صلی الله علیه وآله بر این نکته تأکید میکرد و میفرمود: هرکس برادر مسلمانی، زیر دست او بود، باید از آنچه خود میخورد، به او بدهد و از آنچه خود میپوشد، بر او بپوشاند و به وی کاری واگذار نکند که از عهدهاش برنمیآید و اگر(بنا به ضرورت) چنین کرد، به او در انجام آن کمک کند.[84]
6. وفای به عهد
از اصول ضروری و شایسته سیره پیامبراکرم صلی الله علیه وآله، وفای به عهد است. قرآن کریم، وفای به عهد را یکی از ویژگیهای مؤمنان میداند و به صراحت دستور میدهد: ای کسانی که ایمان آوردهاید، به پیمانهای خود وفادار باشید».[85]وفای به عهد، از مهمترین اصول زندگی رسول خدا صلی الله علیه وآله بود. آن حضرت بر عمل به پیمان و عدم نقض آن، حتی در صورتی که طرف پیمان، کافر یا دشمن انسان باشد، تأکید میکرد و هرگز هیچ پیمانی را زیر پا نمیگذاشت. همواره سفارش میکرد که مسلمان باید به عهد و پیمانش وفا کند: هرکس وفای به عهد نداشته باشد، دین ندارد».[86] امام صادق علیه السلام نقل میکند: رسول خدا صلی الله علیه وآله با مردی قراری گذاشت که در کنار صخره مشخصی منتظر او بماند. آن حضرت به ایشان فرمود: من در اینجا منتظر شما میمانم تا برگردی، پس از مدتی حرارت آفتاب شدت یافت و اصحاب ایشان گفتند: یا رسولاللَّه! ای کاش به سایه میآمدی(تا آفتاب شما را نیازارد.) ایشان این درخواست را نپذیرفت و فرمود: من با آن مرد در اینجا قرار گذاشتهام و در همین جا منتظر او میمانم و اگر نیامد، خلف وعده از طرف او خواهد بود. براساس نقل برخی، آن حضرت تا سه روز در همان نقطه در انتظار آن مرد ماند و وقتی او را دید، بیهیچ عصبانیتی فرمود: و ای جوانمرد! مرا به زحمت انداختی، سه روز است که در اینجا هستم.[87]
7. امانتداری
امانتداری پیامبراکرم صلی الله علیه وآله زبانزد عام و خاص بوده و هست؛ حتی پیش از بعثت نیز آن حضرت در میان مردم مکه، با لقب امین» مشهور بود؛ بدترین دشمنان ایشان نیز وی را فردی امین میشمردند و در امانتداری او تردیدی نداشتند. هرکس حتی اگر نخ و سوزنی نزد آن حضرت به امانت میگذاشت، ایشان آن را به وی باز میگرداند.[88] ایشان بر امانتداری تأکید میکرد و کسانی را که از این ویژگی بیبهره بودند، اساساً بیایمان میدانست.[89] از نظر ایشان یکی از مهمترین ملاکهای سنجش و ارزیابی انسانها امانتداری آنهاست؛ به کثرت نماز، روزه، حج و. آنها منگرید، بلکه به راستگویی و امانتداری آنها بنگرید».[90] نیز میفرمود: امانتداری موجب غنا و خیانت موجب فقر است».[91]
8. راستگویی
راستگویی از فضایل بسیار مهم اخلاقی است که در صورت همگانی شدن، اعتماد افراد به یگدیگر مستحکم شده، جامعه انسانی به امنیت خواهد رسید. خدای سبحان در قرآن کریم، مؤمنان را پس از سفارش به تقوای الهی، به وارد شدن در زمره راستگویان فرا میخواند.[92] رسول خدا صلی الله علیه وآله راستگویی را زینت گفتار میداند[93] و از نزدیکترین افراد را به خود در روز قیامت، راستگوترین آنها معرفی میکند. چنانکه گذشت، راستگویی را از مهمترین معیارهای سنجش و ارزیابی انسانها برمیشمرد. در برابر راستگویی، رذیلت دروغگویی قرار دارد. سخن از آن به مجال دیگری نهاده میشود.
9. بخشش
پیامبراعظم صلی الله علیه وآله سرآمد بخشندگان بود. آن حضرت خود به مردم میفرمود: هرکس از ما چیزی بخوهد، از آنچه در اختیار داریم، دریغ نخواهیم کرد».[94] جبرئیل علیه السلام میگوید: من همه خانوادههای روی زمین را بررسی کردم و در میان ایشان، بخشندهتر از رسول خدا صلی الله علیه وآله نیافتم».[95] ابوسعید خدری میگوید؛ رسول خدا صلی الله علیه وآله بسیار با حیا بود؛ هیچگاه از او چیزی نخواستند، مگر آنکه پاسخ مثبت داد».[96] اگر زمانی چیزی نزد ایشان نبود، قول میداد که به زودی آن حاجت را برآورده سازد.[97] روزی فردی خدمت ایشان رسید و تقاضای کمک کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اکنون چیزی ندارم، اما به حساب من خرید کن و وقتی چیزی به دستم رسید، بهای آن را میپردازم». عمر که شاهد ماجرا بود، به ایشان گفت: ای پیامبر خدا! به او بخشش کردی، در حالی که خدا آنچه در توان تو نیست، بر تو تکلیف نکرده است». رسول خدا صلی الله علیه وآله از سخن او ناخشنود شد. یکی از انصار که آنجا حاضر بود، گفت: ای پیامبر خدا(هرچه میخواهی) انفاق کن و از خدا درباره فقر و نداری خود نترس». تبسّم در چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله مشهود شد و فرمود: از سوی خدا به همین شیوه مأمور شدهام».[98]
امام علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله بخشندهترین مردم، و در رفت و آمد و همراهی کریمترین مردم بود؛ به گونهای که هرکس با او رفت و آمد میکرد و او را میشناخت، محبتش در قلبش میافتاد».[99] آن حضرت در بخشش، هرگز به خود نمیاندیشید، از این رو، به دوست و دشمن، و به باادب و بیادب یکسان میبخشید. عربی بادیهنشین به رسول خدا صلی الله علیه وآله رسید و عبای ایشان را گرفت و به شدت کشید؛ به گونهای که گوشه عبا در گردن رسول خدا صلی الله علیه وآله جا انداخت. آنگاه به رسول خدا صلی الله علیه وآله گفت: ای محمد؛ دستور بده از مال خدا که در اختیار توست، به من بدهند». رسول خدا صلی الله علیه وآله تبسمی کرد و سپس دستور داد به او چیزی بدهند.[100] رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: سخاوت، درختی از درختان بهشت است؛ هرکس که شاخهای از آن را بگیرد، نجات مییابد».[101] از ایشان پرسیدند: برترین اعمال کدام است؟ فرمود: سخاوت و خوشاخلاقی، پس از این دو جدا نشوید تا سعادت یابید».[102] همچنین فرمود: هنگامی که خدا بهشت را آفرید، بهشت پرسید: پروردگارا! مرا برای چه کسی آفریدهای؟ خدا فرمود: برای هر سخاوتمند پرهیزکار. بهشت گفت: پروردگارا راضی شدم».[103] رسول خدا صلی الله علیه وآله تأکید میکرد که انسان از سنین جوانی با ویژگی بخشش انس بگیرد؛ برای مثال میفرمود: نزد خدا جوان بخشنده و خوشاخلاق از پیرمرد بخیل عابد و بداخلاق محبوبتر است».[104]
10. سپاسگزاری
سپاسگزاری، شناخت زحمت و خدمت دیگران و تشکر و قدرشناسی از آنهاست خدای سبحان خود را به نام یا صفت شاکر» یا شکور» معرفی میکند: وَ مَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکرٌ عَلِیمٌ»[105] و إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکورٌ»[106] یکی از ارکان اصلی زندگی اجتماعی و پایداری پایههای جامعه این است که انسانها زحمات و خدمات یکدیگر را ارج نهند. رعایت نکردن این اصل موجب دلسردی زحمتکشان و نیکان شده، اندک اندک بیتفاوتی اعضای جامعه نسبت به کارهای نیک و خدمت به جامعه را در پی دارد و صمیمیت و همدلی لازم برای زندگی اجتماعی را از بین میبرد. در مقابل، رعایت این اصل موجب انسجام، پیوستگی و همدلی بیشتر اعضا و استحکام جامعه میشود، از این رو، اعضای جامعه نباید در برابر خدمات یکدیگر بیتفاوت باشند و دستکم با گفتار، این وظیفه را به جای آورند. در قرآن و روایات نیز بر این وظیفه بسیار تأکید شده است. خداوند نیز با صفت بسیار سپاسگزار» توصیف شده است: إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکورٌ»[107]؛ در واقع، خداوند هیچگاه کار نیک انسانها را بیپاداش نمیگذارد.
اصل سپاسگزاری از خدمات دیگران، در نظر رسول خدا صلی الله علیه وآله آن همه مهم است که اساساً سپاس از خدا را بیسپاس از مردم رد میکند: هرکس سپاسگزار مردم نباشد، سپاسگزار خدا نیست».[108] در واقع، ایشان تشکر از مردم را شرط سپاسگزاری خدا میداند. ایشان به پاس خدمات مردم و خانواده خود از آنها تشکر میکرد؛ برای مثال همواره از حضرت خدیجه یاد میکرد و بر او درود میفرستاد و میفرمود: خدیجه، هنگامی به من پیوست که همه مردم از من دوری میگزیدند؛ مرا در راه اسلام تنها نگذاشت و حمایتم کرد؛ خدایش بیامرزد که زن پربرکتی بود و از او صاحب شش فرزند شدم».[109] همچنین از کنیز آزاد شدهای به نام تویبه» که در دوران شیرخوارگی، چند روز به ایشان شیر داده و ایشان را سرپرستی کرده بود، یاد میکرد و همواره به او احترام میگذاشت.حتی از مدینه برای او که در مکه میزیست، لباس و هدایایی میفرستاد و هنگامی که درگذشت بسیار غمگین شد و از حال خویشاوندان او جویا شد تا نسبت به آنها محبت و دلجویی کند.[110]
11.میهماننوازی
میهماننوازی و آداب میهمانداری از مهمترین مسائلی است که در سیره و سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله به آن توجه بسیار شده است. ایشان میفرمود: میهمان راهنمای بهشت است».[111] ایشان میهمان را مایه آمرزش گناهان دانسته است: میهمان به همراه روزی خود وارد خانه میشود و هنگامی که از خانه میزبان خارج میشود، همه گناهان آن خانه را با خود میبرد».[112] روزی به یاران خود فرمود: هنگامی که خدا خیر و سعادت گروهی را بخواهد، برای آنان هدیهای را میفرستد». گفتند: چه هدیهای». فرمود: میهمان که به همراه روزی خود وارد میشود و به همراه گناهان اهل آن خانه بیرون میرود».[113] ایشان خانه بیمیهمان را خانه بیفرشته معرفی میکند: خانهای که میهمان در آن پای نمینهد، فرشتهها در آن گام نمینهند».[114] نیز میفرماید: هرکس میهمان را اکرام کند، هفتاد پیامبر را اکرام کرده و هرکس برای میهمان یک درهم خرج کند، چنان است که هزاران هزار دینار در راه خدا خرج کرده است».[115]
ایشان افزون بر تأکید بر میهماننوازی، بر اجابت دعوت برادر مسلمان نیز بسیار تأکید کرده است: من به حاضران و غایبان امتم سفارش میکنم که دعوت برادر مسلمان خود را بپذیرند؛ هر چند که با او پنج میل فاصله داشته باشند، چرا که پذیرش دعوت مسلمان بخشی از دین است».[116] ایشان رد دعوت مسلمان و نیز پذیرش دعوت و عدم تناول غذای میزبان را نوعی جفا میدانست.[117] از سوی دیگر، میهمانی ناخوانده را نکوهش میکرد. روزی به امام علی علیه السلام فرمود:هشت دسته اگر به آنها اهانت شد، نباید کسی جز خود را ملامت کنند؛ نخستین آنها میهمان ناخوانده است.[1] همچنین میفرمود: هرکس به میهمانی دعوت شود و او بیعذر و دلیل موجه رد کند، خدا و رسول خدا صلی الله علیه وآله را نافرمانی کرده است و هرکس بیدعوت بر سر سفرهای بنشیند، همانند وارد میشود و سرزنش شده خارج میشود».[119]
روزی یکی از اهالی مدینه، ایشان و پنج نفر از یارانشان را برای صرف غذا دعوت کرده بود. یکی از یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله در راه به آنها برخورد و با آنها همراه شد. وقتی به محل میهمانی رسیدند، حضرت به او فرمود: اینان تو را دعوت نکردهاند، پس بنشین تا تو را به آنها معرفی کنم و از آنها اجازه ورود تو را نیز بگیرم».[120] این ماجرا اولاً دلسوزی و حیای آن حضرت را نشان میدهد؛ ثانیاً بیانگر آن است که حضور در میهمانی بیدعوت، در نظر آن حضرت ناپسند بوده است. در روایات متعددی، برای میهمان و میزبان وظایفی بیان شده که در ادامه به برخی آنها اشاره میکنیم؛
وظایف میزبان
1. میزبان باید بکوشد که در میهمانی او، تنها ثروتمندان حضور نیابند، بلکه افراد نیازمند نیز بر سفره انسان حاضر باشند. رسول خدا صلی الله علیه وآله میفرمود: میزبان بدترین غذا، سوری است که در آن، تنها افراد سیر حاضر باشند و از افراد گرسنه دریغ شود».[121]
2. میزبان نباید غذاهایی را که برای میهمانان حاضر میکند، کم و ناچیز بشمارد و به اصطلاح نباید آنها را ناقابل معرفی کند، چرا که چنین کاری کفران و تحقیر نعمتهای الهی است میزبان در گناهکاری انسان همین بس که آنچه برای برادرانش حاضر میکند، اندک شمارد، و در گناه کاری مردم هم همین بس که آنچه برادرشان برای آنها حاضر میکند، اندک شمارند».[122]
3. نکته بسیار مهم این است که در میهمانداری باید از تکلّف و زحمت بیجا دوری کرد. رسول خدا صلی الله علیه وآله سفارش میفرمود که برای میهماننوازی، به تکلّف و زحمت بیجا نیفتید.[123] امام علی علیه السلام در پاسخ به فردی که ایشان را به میهمانی دعوت کرده بود، فرمود: به شرطی میپذیرم که سه چیز را برایم تضمین کنی: از بیرون خانه چیزی نخری و هرچه در خانهداری برایم حاضر کنی و خانوادهات را به زحمت نیندازی»، پس از آنکه که شخص این سه شرط را پذیرفت، امام دعوتش را اجابت کرد.[124]
4. بهتر است که در سفره برخی لوازم جانبی و ضروری، نظیر خلال دندان یا دستمال کاغذی برای میهمانان فراهم باشد. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: از حقوق مهمان این است که خلال دندان برایش مهیا شود».[125]
5. میزبان باید همراه با میهمانان غذا بخورد؛ نه جدا از آنها. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: هرکس که دوست دارد، خدا و رسولش او را دوست داشته باشد، باید همراه با میهمانش غذا بخورد».[126]
6. میزبان باید به بهترین صورت و نیز با خوشرویی و محبت کامل از میهمانان پذیرایی کند. رسول خدا صلی الله علیه وآله هنگامی که گروه نجاشی بر ایشان وارد شدند، خود شخصاً برخاست و به خدمت آنها پرداخت.[127] همچنین رسول خدا صلی الله علیه وآله از اینکه از میهمان کار کشیده شود، نهی میکرد.[128]
7. رسول خدا صلی الله علیه وآله بدرقه میهمان را از حقوق وی میدانست و میفرمود: یکی از حقوق میهمان این است که با او حرکت کرده، تا کنار درب خانه بدرقهاش کنی».[129]
وظایف میهمان
برخی وظایفی که برای میهمان بیان شده، عبارت است از:
1. پرهیز از میهمانی افراد فاسق و اهل گناه: رسول خدا صلی الله علیه وآله در وصایای خود به ابوذر فرمود: ای ابوذر جز با مؤمنان مصاحبت نکن و جز افراد متقی از غذایت نخورند و از غذای افراد فاسق پرهیز کن».[130]
2. همچنان که پیشتر اشاره شد، میهمان باید از به همراه آوردن کسانی نظیر فرزند، دوست یا پدر و مادر که میزبان دعوتشان نکرده، بپرهیزد.
3. رعایت دقیق وقت تعیین شده، یعنی میهمان نباید زودتر یا دیرتر از وقت مقرر به خانه میزبان وارد شود.
4. همچنان که پیشتر اشاره شد، میهمان نباید غذایی را که برایش حاضر میشود، ناچیز و اندک شمارد و به دیده حقارت به آن بنگرد.
5. میهمان نباید بیش از سه روز در خانه میزبان اقامت کند. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: میهمانی سه روز است و بیش از سه روز صدقه است و میهمان وظیفه دارد که پس از سه روز، از خانه میزبان برود.
6. میهمان باید در تعیین جای نشستن، تابع نظر میزبان باشد، چرا که به تعبیر برخی روایات، صاحبخانه بهتر میداند که چه جایی از خانهاش برای حفظ حرمت و پوشش خانواده او مناسبتر است.[131]
12. دوستیابی و دوستداری
در زندگی اجتماعی، انسانها نسبت به برخی انس بیشتری مییابند و او را دوست خود بر میگزینند. انتخاب دوست در فرایند زندگی اجتماعی، امری گریپذیر است. در بسیاری موارد، دوست انسان، مهمترین نقش را در تصمیمگیریها و سرنوشت او ایفا میکند. قرآن مجید از کسانی یاد میکند که با برگزیدن دوستان بد، گرفتار عذاب جهنم شدهاند و با حسرت میگویند: ای کاش با فلانی دوست نمیشدیم؛ و روزی است که ستمکار دستهای خود را میگزد[و] میگوید: ای کاش با پیامبر راهی برمیگرفتم و ای کاش فلانی را دوست[خود] نگرفته بودم»[132] در آیه دیگر نیز چنین آمده است: یکی از بهشتیان میگوید: راستی من[در دنیا] همنشینی داشتم که به من میگفت: آیا واقعاً تو این سخن را باور میکنی که وقتی مردیم و خاک و[مشتی] استخوان شدیم، زنده میشویم و جزا مییابیم؟[سپس] میپرسد: آیا شما از او اطلاعی دارید؟ پس او را در میان آتش میبیند و میگوید: به خدا سوگند چیزی نمانده بود که تو مرا به هلاکت اندازی! و اگر رحمت پروردگارم نبود، هرآینه من[نیز] از احضارشدگان در دوزخ بودم!»[133]
در اهمیت تأثیر دوست سرنوشت آدمی همین بس که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: آدمی بر همان دینی است که دوستش بر آن است، پس دقت کنید که چه کسی را به دوستی برمیگزینید!»[134] و اگر در مورد کسی شک داشتید و دیندار بودن او برای شما معلوم نبود، به دوستانش بنگرید؛ اگر دوستانش دیندارند، خود او دیندار است.»[135] به دلیل تأثیر فراوان دوست در تصمیمگیریها و رویکردهای انسان، روایات متعدد، به بیان شرایط دوست پرداختهاند. برخی شرایطی که برای دوست خوب بیان شده عبارت است از:[136]
1. داشتن ایمان و تدین.
2. ظاهر و باطن او یکی باشد.
3. افتخار تو را افتخار خود و ننگ تو را ننگ خود بداند.
4. دریغ نکردن از آنچه در اختیار دارد برای تو.
5. هنگام دچار شدن به مصایب و گرفتاریها تو را تنها نگذارد.
6. آنچه برای خود میپسندد، برای تو نیز بپسندد.
7. نادان نباشد.[137]
8. شرور نباشد.[138]
9. دو رو، یعنی کسی که کردارش با گفتارش همسان نیست، نباشد.[139]
10. بدذات و خبیث نباشد.
11. اهل فسق و فجور نباشد.
12. امانتدار باشد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: همنشین نشوید، مگر با عالمی که شما را از پنج چیز به پنچ چیز فرا میخواند: از شک به یقین، از ریاکاری به اخلاص، از رغبت(به دنیا و گناهان) به دوری از آن، از تکبر به تواضع، و از حیلهگری به خیرخواهی مردم».[140] در روایات آمده است که پیش از انتخاب دوست، او را آزمایش کنید و از انتخاب شتابزده و بدون بررسی بپرهیزید. این آزمایش و ارزیابی، ممکن است از راههای گوناگونی صورت پذیرد:
1. سپردن امانت به او و سنجش میزان امانتداری او.
2. پیشنهاد کار ناپسند به او و دقت در نحوه عکس العمل او.
3. عصبانی کردن او و دقت در نحوه واکنش او.
4. دقت در گفتار و کردار او و پیجویی وجود ملاکهای فوق برای دوست خوب.
5. مسافرت با او و بررسی رفتار و اخلاق او در مسافرت.
6. امتحان او با پیشنهادهای مالی گوناگون.[141]
در روایات بر رعایت حقوق دوستان بسیار تأکید شده است؛ آن چنانکه دستور داده شده، نام او، نام پدر، مادر، اجداد و محل ست او را از وی بپرسید! روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله ابن عمر را دید که دنبال چیزی میگردد. از او پرسید: دنبال چه هستی؟» گفت؛ در پی یکی از دوستانم». فرمود: ای عبداللَّه! اگر کسی را دوست داشتی، نام او، نام پدرش، نام جد و خاندان و محل ستش را از او بپرس و هرگاه بیمار شد، به عیادتش برو و اگر از تو کمک خواست، به یاریش بشتاب».[142]
13. خشنود کردن مردم
رسول خدا صلی الله علیه وآله از هیچ فرصتی شاد کردن مردم دریغ نمیورزید و میفرمود: هرکس مؤمنی را خشنود کند، مرا خشنود کرده و هرکس مرا خشنود کند، خدا را خشنود کرده است».[143] نیز میفرمود: محبوبترین کارها نزد خدای عز و جل شاد کردن مؤمنان است».[144] ایشان این کار را گاه در قالب شوخی و مزاح انجام میداد. امام صادق علیه السلام از یکی از یاران خود، در مورد شوخی با یکدیگر پرسید. او گفت: کمتر شوخی میکنیم». حضرت فرمود: چرا با یکدیگر شوخی نمیکنید؛ شوخی کردن اخلاقی نیت و شما با این کار موجب خوشحالی برادر خود میشوید. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به قصد خوشحال کردن مردم با آنها شوخی میکرد».[145] روزی پیرزنی به ایشان گفت؛ ای پیامبر خدا! از خدا بخواه که مرا به بهشت ببرد». رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: فلانی! هیچ پیر زنی وارد بهشت نمیشود». پیرزن از این سخن پیامبر گریست. حضرت فرمود: به او بگویید، پیر زن با صورت پیر وارد بهشت نمیشود، بلکه خداوند نخست او را جوان میکند و سپس به بهشت میبرد، چرا که خدای سبحان میفرماید: إِنَّآ أَنشَأْنَهُنَّ إِنشَآءً * فَجَعَلْنَهُنَّ أَبْکارًا * عُرُبًا أَتْرَابًا »[146،147]
گاه برای خوشحال کردن یارانش، در گفتار خود کلمات غیرعربی را با کلمات عربی میآمیخت؛ برای مثال روزی به یاران خود فرمود: قوموا فقد صنع لکم جابر سورا»[148]؛ برخیزید که جابر برایتان سور درست کرده است. البته ایشان تأکید میکرد که در شوخی کرد
معنای خوش اخلاقی
در کتابهای اخلاقی؛ برای حُسن خلق و خوش اخلاقی دو معنا بیان شده است:
یک. اتصاف به فضایل اخلاقی و تحصیل مجموعه کمالات و خصلتهای پسندیدهای که انسان در مسیر خودسازی و پرورش نفس، خود را به آنها میآراید.[1]
دو. نرمخویى و خوشسخنى و گشادهرویى با دیگران.[2] بنابراین، به کسی خوش اخلاق گفته میشود که با گشادهرویى، زبانی ملایم و برخوردی شاد و محبتآمیز با مردم روبرو میشود، و در هر شرایطی این توانایی را دارد که با خوشرویى برخورد کند. امام صادق(ع) در تعریف خوش اخلاقی میفرماید: حُسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی، سخنت را پاکیزه گردانی و برادرت را با خوشرویی دیدار نمایی».[3]
البته خوشرفتاری باید به گونهای باشد که وقار و متانت از دست نرود. برای رسیدن به چنین صفاتی لازم است انسان خود را به صفاتی مزیّن کند که از فرد، شخصیّتی متین و باوقار و در عین حال خوش مشرب و دوست داشتنی و محبوب بسازد؛ صفاتی مانند: تواضع، انسان دوستی، صداقت، فداکاری، گذشت، مهربانی، و سایر صفات نیک انسانی.
اهمیت خوش اخلاقی
دین اسلام همواره پیروان خود را به حُسن خلق و نرمخویی و ملایمت در گفتار و رفتار فراخوانده و از درشتی و تندخویی بازداشته است؛ چون این آموزه یکی از مهمترین عوامل قدرت، موفقیت و پیروزی انسان در زندگی است. چنانچه همین، عامل موفقیت پیامبران الهی بویژه پیامبر گرامی اسلام(ص) در جذب قلوب انسانها و گسترش دین بوده است. از آن روی خدای مهربان پیامبران و سفیران خود را از میان انسانهای مهربان و خوش اخلاق برگزیده تا بهتر و آسانتر در قلبها نفوذ کنند و آنان را به سوی معرفت الهی رهنمون باشند. خدای تعالی درباره حضرت محمد مصطفی(ص) که مصداق کامل حُسن خلق است، میفرماید: وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیم»؛[4] و یقیناً تو بر ملکات و سجایاى اخلاقى عظیمى قرار دارى.
بعد در آیهای دیگر فرمود: به همین دلیل هم توانستی در دلها نفوذ کنی و آنان را پیرامون خود گرد آوری و در دعوت خویش موفّق عمل کنی: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ».[5]
در زمینه خوش خلقى و برخورد خوب با همه مردم، روایات فراوانى در منابع اسلامى دیده میشود که به حدّ تواتر میرسد، تعبیراتى که در این روایات در برابر این فضیلت اخلاقى آمده است در کمتر مورد دیگرى دیده میشود، این تعبیرات بیانگر نهایت اهتمام اسلام به این مسئله مهم اخلاقى است.[6] که در اینجا به ذکر چند حدیث بسنده میشود:
پیامبر اکرم(ص) فرمود: الْاسْلامُ حُسْنُ الْخُلْقِ»؛[7] اسلام همان خوشرویى است. این تعبیر نشان میدهد که عصاره تعلیمات اسلام همان حُسن خلق است.
در حدیثی از حضرت امام على(ع) میخوانیم: عُنْوَانُ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ حُسْنُ خُلُقِه»؛[8] سرلوحه نامه عمل انسان با ایمان، حُسن خلق او است. میدانیم آنچه در عنوان و سرلوحه نامه اعمال قرار میگیرد، بهترین و مهمترین آنها است و به تعبیر دیگر، چیزى است که قدر جامع همه اعمال نیک است و قبل از هر چیز نظرها را به خود متوجّه میسازد.[9]
خلاصه اینکه؛ رابطه با مردم و رعایت اخلاق اجتماعی یکی از مهمترین و گستردهترین عرصههای خودسازی و پرورش تواناییهای انسان است. در این میدان است که انسان میتواند در اثر ارتباط با انسانهای دیگر ارزشهای وجودی سایر مهارتهای حرفهای، علمی، عقلی و مدیریتی خود را بنمایاند و فضایل اخلاقی و کمالات انسانی را در خویش نهادینه کند و همچنین به شکوفایی تواناییهایی دیگران نیز کمک نماید. در عرصه تعامل اجتماعی، حُسن خلق و خوش اخلاق بودن (به معنای دوم)، جایگاه ویژهای دارد، و اولین نمود توانایی شخصیت روحی و معنوی انسان است.
راهکارهای تحصیل خوش اخلاقی در زندگی
نکتهای که پیش از پرداختن به این راهکارها لازم است گفته شود، این است که عامل زیربنایی برای خوشرفتاری، عوامل شخصیتی است که در بالا بیان شد؛ زیرا تنها چیزی که اثری عمیق بر روابط ما با دیگران میگذارد، همین عوامل است. عوامل رفتاری بدون داشتن پشتوانه شخصیّتی، فقط تأثیر موقّتی دارند.
بعضى از مردم به طور طبیعى خوش اخلاق و خوش برخوردند و این یکى از مواهب الهى است که نصیب هر کس نشده است. باید خدا را با تمام وجودش شکر گوید، ولى گروهى چنین نیستند، اما میتوانند با تمرین و ممارست و به کار بستن اصولی دقیق، حسن خلق و خوش اخلاقی را در وجود خود زنده کنند و چنان در عمق جانشان نفوذ کند که طبیعت ثانویّه شود.[10] در اینجا برخی از راهکارهای تحصیل خوش اخلاقى و مبارزه با بداخلاقى و علاج آن، که در کتابهای اخلاقی آمده، بیان میشود:
1. توجه به ارزش و آثار معنوی و مادی خوش اخلاقى و آثار نیک آن و همچنین زشتى بداخلاقى و آثار بد آن؛ براى این منظور بهترین راه، مطالعه آیات و روایاتی است که در زمینه خوش اخلاقی و بداخلاقی وارد شده است.[11]
2. تمرین و ممارست؛[12] یعنی تمرین عملى خوش اخلاقى هنگام برخورد با دیگران. تمرین یکى از عوامل رشد و پرورش صفات اخلاقى است. براى انجام رفتار و کردار پسندیدهای همچون خوش اخلاقی و خوشرویی، باید تمرین کرد تا به آن عادت نمود. حضرت امام علی(ع) فرمود: نفست را به انجام اعمال پسندیده عادت ده».[13] تمرین و تکرار نسبت به یک خصلت زیبا یا زشت، آنرا به صورت عادت یا طبیعت دوّم انسان در میآورد؛ امام على(ع) فرمود: عادت، طبیعت دوم است».[14] وقتى چیزى به صورت عادت درآمد، به تدریج اعضا و جوارح انسان را کنترل کرده، بر وجود او مسلّط میشود؛ به فرموده امیر مؤمنان علی (ع): عادت بر هر انسانى حکومت میکند».[15]
هر کس قادر است در مدتی با یک تصمیم قوى و عزم جزم با رعایت اصل تدریج، به تمرین عملى در این زمینه بپردازد و در این مدت با رویى گشاده، لبى خندان و رابطهاى صمیمى برخورد نماید، نرم و زیبا سخن بگوید، که قطعاً نتایج خوبى خواهد گرفت. یکی از مهمترین کارهایی که در این زمینه باید تمرین کرد سلام و احوالپرسى توأم با تبسم، دست دادن همراه با صمیمیت و احترام، اولین راه مؤثّر ارتباطى، به منظور تمرین خوش اخلاق بودن و جلب محبت دیگران است. چنانچه در آموزههای دین اسلام، نسبت به سلام کردن، مصافحه، احترام و محبت، سفارش و اهتمام فراوان شده است.
3. مطالعه احوال انسانهای خوش اخلاق و بداخلاق؛ در جامعه افراد خوش اخلاق و بد اخلاق فراوانند. با کمی دقت در احوال دیگران خواهیم دید که افراد خوش اخلاق در زندگی و روابط خود موفّقتر و شادتراند، سالمتر زندگی میکنند و بیشتر مورد احترام مردم هستند. و در مقابل؛ افراد بداخلاق منزوی، و دارای شخصیتی شکنندهتر هستند و از زندگی خود جز رنج و زحمت نصیبی ندارند.
4. پرورش عواطف انسانی: یکى از ابعاد مهم وجودى انسان عواطف طبیعى، انسانى و ایمانى او است. دوست داشتن دیگران و ایجاد رابطه عاطفى با سایر انسانها قابل رشد و تربیت است. انسانهای مهربان شاخصترین و دوست داشتنیترین افراد جامعه هستند. قسمت بزرگى از لذت و شادى زندگى از طریق ایجاد ارتباط عاطفى با دیگران تأمین میشود. باید توجه نمود که این شادى و لذت از طریق خوش اخلاقى؛ یعنى ایجاد رابطه عاطفى مثبت، محبت کردن و دوست داشتن دیگران بهدست میآید و بد اخلاقى که در واقع همان رابطه عاطفى منفى است، موجب کدورت و عذاب زندگى خواهد بود و دیگران را از گرداگرد انسان میپراکند.
حتّى وقتى کسی عمیقاً غمگین و ناراحت است، سعی کند خود را شاد نشان دهد و تبسّم نماید. چنانکه امام على(ع) در توصیف مؤمن میفرماید: شادى مؤمن در چهره او، و اندوه وى در دلش پنهان است».[16]
آثار دنیوی و اخروی خوش اخلاقی
برخی از آثار و پى آمدهاى مادى و معنوى حسن خلق و خوش اخلاقی به شرح زیر است:
1. از بین بردن گناهان؛ رسول خدا(ص) فرمود: اخلاق نیک، گناهان را ذوب میکند [و آثار بد آنرا میشوید]».[17]
2. پاداش روزهدار شب زندهدار؛ در حدیث دیگرى از همان حضرت میخوانیم: دارنده حُسن خلق پاداشى همچون روزهدار شب زندهدار دارد».[]
3. زدودن کینهها؛ در حدیثی از پیامبر خدا(ص) میخوانیم: خوشرویى، کینه را میزداید».[19]
4. جلب محبت خدا و مردم؛ حضرت امام باقر(ع) میفرماید: نیکوکارى و خوشرویى، محبّتآفریناند، انسان را به خدا نزدیک و داخل بهشت میکنند».[20] و امام صادق(ع) فرمود: کارهای نیکو و خوشرویى، جلب محبت کنند و به بهشت در آورند، و بُخل و ترشرویى و عبوس بودن، از خدا دور کنند و به دوزخ درآورند».[21]
5. در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على(ع) میخوانیم: هیچ زندگى، گواراتر از زندگى آمیخته با اخلاق نیک نیست».[22]
و روایات زیاد دیگری که از مجموع آنها اهمیّت و آثار فوق العاده حُسن خلق به معنای اول و دوم آن، در زندگى مادى و معنوى انسانها، و تأکیدى که اسلام بر این امر دارد، به خوبى نمایان است، به گونهاى که میتوان حُسن خلق را یکى از اساسیترین تعلیمات اسلام شمرد.
در تاب و تب نیمه شعبان
نیمه شب نیمه شعبان
می خونه ملک سوره والفجر
نذر کوکب نیمه شعبان
می و باده چه مستی کدومه
امشب اگه می خوردی حرومه
کار میخونه تموم وقتی
چشم مست دلبر روبه رومه
پیمونه روی دستم سرمستم
من عاشق می مونم
حرف عاشق یک کلامومه
یابن اهرا یا اباصالح،اباصالح
اقیانوس لطف بی کرانه
اونکه طاوس اهل جنانه
امشب بلیط کربلا می دن
محل تحویلش تو جمکرانه
یه سری داری تو با ابالفضل
سرا وسیمه میای برای ابالفضل
امشب می کشونمد به این بزم
کارت دعوت یه یا ابالفضل
تا اینکه گل زهرا بیاد اینجا
دم می گیریم امشب
همه یک صدا ابالفضل
یابن اهرا یا اباصالح،اباصالح
دل روشنه از پرتوی نورش
کعبه خدا سنگ صبورش
امشب دعا کن برا ظهورش
برسه لحظه سبز حضورش
دل غصه نخور یه دل بری هست
برای پر زدن بال و پری هست
لحظه نبرد مهدی یعنی
قبل از قیامت یه می است
با مهدی خدا می خواد
بگه عالم یعنی برا آخر
الرزمون هم حیدری هست
یابن اهرا یا اباصالح،اباصالح
دریای دلم داره طلاتم
تو مسیر عاشقی شدم گم
عید عطر بین الحرمین
جاده ی سه شنبه شبای قم
آقا بیا تا که صفا بیاره
شمیم حضرت زهرا بیاره
همه می کن علی رجعت کرده
تا ذوالفقار و بالا بیاره
تو عالم می شه غوغا
اگه مهدی همراش
ابوفاضل و ز کربلا بیاره
یابن اهرا یا اباصالح،اباصالح
مهر درخشان
اومده بالا
خورشید عالم
یوسف زهرا
شده روشن چشم عالمین از دیدن این آقا
نور ذات خدا رسیده رسیده
مرغ دل به هواش پریده پریده
بر دلِ عاشقا امیده امیده
یاسیدی،اباصالح
یاسیدی،اباصالح
اباصالح اباصالح اباصالح…
تو آسمونا
هلهله برپاس
یوسف زهرا
ماه دل آراس
حُجتُ الله و این آقا منجی کُلّ دنیاس
مژده ی عاشقی رسیده رسیده
نور حق ز افق دمیده دمیده
نازش و خالقش خریده خریده
یاسیدی،اباصالح
یاسیدی،اباصالح
اباصالح اباصالح اباصالح
فدای راهت،کشور ایران
بیشه ی شیران،مهد دلیران
آرزومونه که بشیم ما همسفر با شهیدان
یار پیر و جوان یا مهدی یا مهدی
عشق ان یا مهدی یا مهدی
یا امامِ زمان یا مهدی یا مهدی
یاسیدی،اباصالح
یاسیدی،اباصالح
اباصالح اباصالح اباصالح
یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح…
نیمه ی ماه شعبان/سرزد خورشید تابان/نور هر انجمن آمد
جلوه شد روی جانان/عرش حق شد گلستان/حجت بن الحسن آمد
تو و زیبایی وحُسن و ملاحت/چشم فلک مثه اون ندیده
آی عاشقای آقا،همین امروز/مادرش عیدی مارو میده
تو امید عاشقانی/یاور مستضعفانی/مقدمت بادا مبارک یا اباصالح
دلخوشی شیعیانی/یاور مستضعفانی/مقدمت بادا مبارک یا اباصالح
یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح…
دریای لطف و کرم/ای سایت روی سرم/حجت بن الحسن آقا
نور چشمان ترم/ای سایت روی سرم/حجت بن الحسن آقا
دل شیکسته به یُمن ِ ظُهورت/میشه آقا پُر ِ شور و صفا
منم اونی که گرفتار جَهله/تویی تو مظهر لطف و وفا
هر چه که من بد باشم/تو به خوبی مشهوری
ای که نورٌ علی نوری یا اباصالح
تو به موسای جان ها/روشنایی ِ طوری
ای که نورٌ علی نوری یا اباصالح
یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح یا اباصالح…
ای خورشید نبوی/ای ماه مرتضوی/درد ما درد دوریه
قلب ما بی شکیبه/شیعه خیلی غریبه/برس به داد سوریه
به ظهور تو و لطف الهی/پیروز ِ بر همه دنیا میشیم
ایشالا که همه خوشحال و شاد از/نابودی ِ وهابی ها میشیم
ای امام و مقتدا/ای غریب آشنا/عَجّل علی ظهورَک یا اباصالح
دل به عشقت مبتلا/یادگار کربلا/عَجّل علی ظهورَک یا اباصالح
رنسانس و انقلاب صنعتی اروپا همه چیز را دگرگون کرد و توجه بشر را از علوم عقلی به سوی علوم تجربی و حسی سوق داد و به جای فلسفه و جهان بینی الهی ، فلسفه و جهان بینی مادی را مطرح کرد و به جای اخلاق و مفاهیم با ارزش معنوی و الهی ، مفاهیم اومانیستی را مطرح کرد. در تاریخ نیز به جای بررسی و تحقیق درباره رشد معنوی انسانها ، بررسی تاریخ رشد و تکامل ابزار تولید را جایگزین کرد.
پشینه حجاب
یا بنی آدم قد انزلنا علیکم لباسا یواری سَوءَاتِکُم و ریشا و لباس التقوی ذلک خیر ذلک من آیات اللّه لعلکم تذکرون.»
اى فرزندان آدم، در حقیقت، ما براى شما لباسى فرو فرستادیم که عورتهاى شما را پوشیده مىدارد و [براى شما] زینتى است، و [لى] بهترین جامه، [لباس] تقوا است. این از نشانههاى [قدرت] خداست، باشد که متذکّر شوند.
سوره مبارکه اعراف آیه ۲۶
بررسی تاریخ زندگی بشر به دو طریق ممکن است :
۱) گذشته انسان را از جهت مادّی یعنی سیر تکاملی انسان رااز حیث چگونگی تولید و صنعت مطالعه کنیم .
۲) گذشته انسان را از جهت رشد معنوی ، یعنی عروج و هبوط انسانها در مسیر کسب صفات متعالی ، از آغاز خلقت تاکنون در پرتو هدایتهای پیامبران خدا مورد بررسی قرار دهیم .
رنسانس و انقلاب صنعتی اروپا همه چیز را دگرگون کرد و توجه بشر را از علوم عقلی به سوی علوم تجربی و حسی سوق داد و به جای فلسفه و جهان بینی الهی ، فلسفه و جهان بینی مادی را مطرح کرد و به جای اخلاق و مفاهیم با ارزش معنوی و الهی ، مفاهیم اومانیستی را مطرح کرد. در تاریخ نیز به جای بررسی و تحقیق درباره رشد معنوی انسانها ، بررسی تاریخ رشد و تکامل ابزار تولید را جایگزین کرد.
امروز وقتی اسمی از تاریخ به میان میآید ، مقصود از آن تاریخ تمدن است و مقصود از تاریخ تمدن ، تاریخ ابزار و تولید و رابطه آن با انسانهاست . از اینرو ، دورههای تاریخ را بر اساس مبانی مادی نامگذاری کردهاند. حجاب ، امری معنوی و در بر دارنده حیا و عفّت انسانها است .
مقصود از حجاب این است که در وجود و فطرت پیشینه حجاب زنها نیرویی است به نام حیا که او را در مقابل مردان اجنبی به عفت و پاکدامنی دعوت میکند .
از آن جا که ادیان الهی منطبق با فطرت انسانها هستند ، پوشش انسانها نیز ریشه در فطرت و خواست درونی دارد. پس پوشش زن واکنش است که زنها بر اثر یک نیروی درونی و فطری به نام حیا ، در مقابل مردان اجنبی از خود نشان میدهند ؛ مثل واکنش سرخ شدن صورت انسانها هنگام خجالت . قرآن کریم میفرماید:
وقتی که آدم و حوا از بهشت هبوط کردند ، به دنبال ساتری از برگ درختان میگشتند که فطری بودن پوشش را میرساند.
پیشینه حجاب در گذشته
آثار به جامانده از انسانهای اولیه نشانگر این است که حجاب پیشینهای به درازای تاریخ دارد و اختصاص به اسلام ندارد .
نقش برجستهای که در تل العماره (در استان اسیوط مصر) موجود است و مربوط به چهارده قرن قبل از میلاد است ، تصویر ملکه نفرتی تی» و دخترش را نشان میدهد که هر دو پوشش به تن دارند.
نقش برجستهای که مربوط به چهارده قرن قبل از میلاد است ، تصویر فرعون مکاریتوس و یک زن و دخترش را نشان میدهند که هر سه ، قسمت پایین بدن را پوشانیدهاند.
در تصویری از یک نقاش مصری که با توجه به اهرام سه گانه مصر ، قدمت آن به سه هزار سال قبل از میلاد میرسد ، دختران تمام بدن خود و پسران نیمه پایین بدن را پوشاندهاند. نقش برجستههای معبدهای کارناسوس در موزه بریتانیا ، کتیبه معبد زئوس موزه برلین و مجسمه کاونارنس در موزه ناپل ، همگی نشان دهنده پوشش ن در قبل از اسلام است.
در هر کدام از این موزهها مجسمه هایی از ن با پوشش کامل وجود دارد که قدمت آنها به سه هزار سال قبل از میلاد میرسد. از این تصاویر و نقاشیها معلوم میشود که اصل حجاب قبل از ظهور اسلام بوده و اسلام تنها حدّ و مرز آن را مشخص کرده است.
اسلام این عادت قدیمی را که از اعتدال بیرون بوده ، مثل بسیاری از عادات دیگر ، اصلاح و تعدیل نموده و جزء فریضه دینی قرار داده است. به گواهی تاریخ ، ن در یونان ، روم ، مصر و ایران باستان ، به ویژه ن شهرنشین و ن طبقه اشراف ، خود را میپوشانیدند و از نظرها دور نگه میداشتند. در یونان، زن هنگامی که از خانه بیرون میآمد بدن و صورت خود را میپوشانید . ن آشوری به حجاب، بدن و صورت و سر عادت داشتند.
در روم شرقی (بیزانس) ، حجاب شدیدتر رواج داشت . در میان اروپائیان نیز حجاب معمول بود. در روسیه ، حجاب تا هنگام سلطنت پطرس کبیر معمول بود و در اثر مداخله وی حجاب برداشته شد . در ایران ، ن اشراف بسیار کم از منزل خود بیرون میرفتند و سخت به حجاب عادت کرده بودند.
حجاب از دیر زمان ، جزء عادات و آداب ملل متمدن جهان بوده است و اسلام آن را به صورت مناسب ، موافق با مصالح اجتماعی و حکم مذهبی قرار داده است. حجاب در عصر ابراهیم خلیل الله در کتاب مقدس تورات آمده است ابی ملک جرار ، پادشاه فلسطین ، به سارا ، زن حضرت ابراهیم علیهالسلام گفت: به ابراهیم هزار مثقال نقره دادم تا برای تو و همراهانت پرده چشم بگیرد.
فرانکس ، مفسر آمریکایی تورات ، در تفسیر این آیه میگوید : ابی ملک پول بسیار به ابراهیم ، شوهر سارا ، داد تا این که برای سارا نقاب بخرد که به صورت خود ببندد و جمال خود را ، که محل خوف ابراهیم علیهالسلام بود ، از تمام سکنه آن جا بپوشاند و هر جا میرود بانقاب باشد. علت نقاب نداشتن سارا این بود که حضرت ابراهیم خلیل علیهالسلام را نمرود دوّم بی لباس» از بابل بیرون کرد و آن حضرت نتوانست نقاب و لباس درست برای سارا همسرش تهیه کند ابی ملک ، پادشاه فلسطین ، بت پرست بود ؛ اما برای نقاب سارا ، زن ابراهیم علیهالسلام ، پول داد تا این که روی خود را از بتپرستان و غیر بت پرستان بپوشاند تا نامحرمان روی آن را نبینند. این کار ابی ملک دلالت میکند که حجاب و نقاب ن قبل از ظهور اسلام بوده است
حجاب در قوم هود
حجاب در میان قوم یهود شدیدتر بود. ویل دورانت میگوید: اگر زنی به نقض قانون یهود میپرداخت ، مثلاً بی آن که چیزی بر سر داشته باشد به میان مردم میرفت ، مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه ، او را طلاق دهد.
ریشه یابی کلمه حجاب
علمای علم ادب و لغویون ، در کتابهای لغت ، کلمه حجاب» را چنین معنا میکنند : حجاب» یعنی ستر و پرده. خداوند در داستان حضرت سلیمان علیهالسلام غروب خورشید را این گونه توصیف میکند : حتی توارت بالحجاب ؛ تا آن وقت که خورشید پشت پرده مخفی شود.
خداوند درباره ن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید: اذا سئلتموهن متاعا فسئلوهن من وراء حجاب»؛ هرگاه سؤال یا متاعی از آنها خواستی ، از پشت پرده بخواهید.
خداوند درباره مشرکان که ایمان نمیآوردند ، از قول آنها میگوید: و من بیننا وبینکم حجاب
میان ما و تو حجابی وجود دارد . پس تو به دنبال عمل خود باش و ما هم برای خودمان عمل میکنیم.
شایسته هیچ انسان نمیباشد که با خداوند سخن بگوید مگر از راه وحی یا پشت حجاب : وما کان لبشر ان یکلّمه اللّه الا و حیا او من وراء حجاب.
خداوند درباره پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرماید: اذا قرأت القران جعلنا بینک و بین الذین لا یومنون بالاخره حجابا مستورا.
خداوند در سوره مریم میفرماید: فأتخذت من دونهم حجابا». میان خود و آنها حجاب افکند تا خلوتگاهش از هر نظر برای عبادت آماده باشد. واژه حجاب ۷ بار در قرآن آمده است و معنای آن در همه موارد چیزی است که از هر جهت مانع دیدن دیگر شود.
امام علی علیهالسلام در نامهای به مالک اشتر مینویسد:
فلا تطولنّ احتجابک عن رعیتک
در میان مردم باش و کمتر خود را در اندرون خانه خود از مردم پنهان کن . دربان تو نباید تو را از مردم جدا کند
معنای اصطلاحی حجاب
اصطلاح حجاب» در عصر ما ، به پوشش مخصوص ن گفته میشود . اصطلاح حجاب در مورد پوشش زن ، یک اصطلاح جدید است . در قدیم ، مخصوصا در اصطلاح فقها ، کلمه ستر» که به معنای پوشش است به کار میرفت .
فقها در کتابهای صلاه و نکاح ، که متعرّض این مطلب شدهاند ، کلمه ستر» را به کار بردهاند نه حجاب» را ؛ چون معنای رایج و شایع ، لغتِ حجاب پرده» است که اگر در مورد پوشش به کار برده میشود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همین امر موجب شده که عدهای گمان کنند که اسلام خواسته زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد ، در حالی که وظیفه پوشش که در اسلام برای ن مقرر شده بدین معنا نیست که از خانه بیرون نروند.
پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوهگری و خودنمایی نپردازد . آیات مربوط این معنا را ذکر میکند . فتوای فقها نیز مؤید این مطلب است.
پس مقصود از حجاب زن در اسلام این است که ن به جز صورت و دو دست و اعضای بدن و مواضع زینت و زیور خود را در برابر مردان بیگانه بپوشانند ، تا بدین وسیله به حفظ عفّت و شرافت خود موفق شوند.
کلمه حجاب» در اصطلاح اهل دین ، به معنای پوشش تمام زن به وسیله چادر و نقاب ، بسیار شایع است و این اصطلاح از معنای لغوی ریشه میگیرد و از آن جهت که پرده ، سبب پوشیدن هر چیز است که پشت آن قرار گیرد ، زیباییهای زن هم به وسیله نقاب و چادر مستور میگردد و پشت آن واقع میشود و فقها بدین جهت کلمه حجاب» را در پوشش کامل ن به کار بردهاند ؛ نه از آن جهت که زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس و زندانی باشد ، بلکه اسلام پوشش را برای ن مقرر کرد که هنگام بیرون آمدن از خانه پشت پرده حجاب و نقاب قرار گیرد تا زیور آنان در برابر دیدگان اجانب قرار نگیرد.
حجاب ، پوشش مناسب برای ن است تا قسمتهایی که تحریک کننده غرایز مردانه است را بپوشانند و این کار به جهت ارزش و احترام زنها میباشد ، تا این که به عفاف شناخته شود و مورد آزار و اذیت افراد شرور قرار نگیرند.
حجاب تکلیف شرعی ن است.
پوششِ ن ، حکمی شرعی است. دلیل این مطلب عبارت است از:
عقل :
کشف حجاب مستم مفاسد گوناگون است ، بلکه موجب گسیختن ریشه خانواده و فساد در جامعه میشود و دفعِ مفاسد ، عقلاً واجب است.
سیره عملیه :
اقوام و قبایل مختلف از مسلمانها ، در آداب و رسوم با یکدیگر اختلاف زیاد دارند اما در مورد نماز ، روزه ، حج و حجاب اتفاق دارند . ن مسلمان از صدر اسلام تاکنون حجاب داشتهاند . بنابر این حجاب از ضروریات دین است . و انکار آن ، انکار ضروری دین است.
قرآن و مسأله حجاب
و قل للمؤمنات یغضضن مِن اَبصارهن و یحفظن فروجهن و لایبدین زینتهن الا ماظهر منها و لیضربن بِخُمرهن علی جیوبهن و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن….ولایضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن.» .
وای محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به زنهای مؤمن بگو که چشمهای خود را بپوشند و عورتهای خود را محافظت کنند و ظاهر نکنند زینتهای خود را مگر زینتهایی که قهرا آشکار است و باید بیندازند مقنعههای خود را بر گریبانهای خود و ظاهر نکنند زینتهای خود خود مگر برای شوهران…. باید نزنند پاهای خود را به زمین طوری که زینتهای پنهان آنها شود.
در دوره جاهلیت ، ن روسریهای خود را پشت سر میانداختند و قسمتی از سینه و گردن و گردنبند و گوشواره آنها آشکار میشد. با نزول این آیه ، ن مأمور شدند روسری خود را به جلو و پیش رو بیاندازند تا اعضای مذکور پنهان شود.
امام باقر علیهالسلام فرمود : قبل از نزول این آیه ، زنها روسریهای خود را به عقب میانداختند . جوانی از انصار چشمش به زنی افتاد و شیفته او شد . آن زن داخل کوچه تنگی شد . جوان که متوجه او بود ، استخوان یا شیشهای که در دیوار بود صورت او را خونی کرد و آن جوان ماجرا را به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل کرد، این آیه نازل شد.
لایبدین زینتهن الا ما ظهر منها؛»
زنها نباید زینتهای خود را آشکار کنند مگر آن مقدار از زینت که معلوم است.
مراد از زینت که نباید آشکار کند چیست؟
چند معنا برای زینت ذکر شده است:
۱) زینتهای پنهان و طبیعی یعنی اندام و زیبایی زن . زینتهای آشکار ، چهره و دو دست تا مچ زنها است.
۲) بعضی زینت را به معنای محل زینت گرفتهاند ، زیرا آشکار کردن خود زینت مثل گوشواره و گردنبند به تنهایی مانع ندارد و ممنوعیت مربوط محل قرار گرفتن آنهاست.
۳) بعضی زینتهای آشکار را به معنای زینت آلات گرفتهاند ، البته به این شرط روی بدن قرار گرفته باشد . طبیعی است که آشکار کردن چنین زینتی توأم با آشکار کردن اندامی است که زینت بر آن قرار دارد.
معنای درست ، معنای سوم است.
زنها حق ندارند زینتهایی که پنهان است آشکار سازند ، هرچند اندامشان نمایان نشود . بنابر این نشان دادن لباسهای مخصوصی که در زیر لباس یا چادر میپوشند مجاز نمیباشند و قرآن کریم از ظاهر کردن چنین زینتی نهی کرده است.
و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن. »
خمر: جمع خمار به معنای پوشش است ، ولی معمولاً به چیزی گفته میشود که زنها با آن سر خود را میپوشانند . جیوب: جمع جیب به معنای یقه پیراهن است که از آن به گریبان تعبیر میشود و گاه به قسمت بالای سینه به تناسب مجاورت با آن اطلاق میشود.
از این جمله استفاده میشود که ن قبل از نزول این آیه ، روسریهای خود را به شانهها یا پشت سر میانداختند ، طوری که مقداری از سینه و گردن نمایان میشود. قرآن دستور داد ن روسریهای خود را بر گریبان خود بیفکنند تا گردن و قسمتی از سینه که بیرون است پنهان گردد. ابن عباس میگوید : این دستور به سبب این است که سینه ، گلو ، مو و گردن ن از دید بیگانهها محفوظ بماند. ن نباید زینتهای خود را آشکار سازند مگر برای ۱۲ طایفه که آنها را خداوند استثنا کرده است.
۱) در این آیه ، پوشاندن چشم مقدم شده بر حفظ و پوشش، که دلیل بر اهمیت اصل حجاب است ، چون نگاه ، مقدمه فتنه است . وقتی که پوشیدن چشم از نامحرم واجب باشد ، حجاب نیز واجب خواهد بود.
۲) این آیه حدود و مرز حجاب را مشخص میکند و وظیفه پوشش زن مسلمان را روشن میکند که چگونه لباس بپوشد و اظهار زینت نکند ، مگر در صورتی که از طرف شرع اجازه داده شده است و آن در دو مورد است:
الف) زینتهایی که آشکارا و معلوموار است واجب نیست بپوشاند.
ب) عدهای از محارم نیز استثناء شدهاند که در این صورت نیز اظهار زینت برای زنها حرام نمیباشد.
یا ایّها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یؤذین و کان اللّه غفورا رحیما.» ای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بگو برای ن و دختران و ن مؤمنین که نزدیک کنند بر روی تمام بدنشان چادرهایشان را و این شیوه برای این است که به عفاف و نجابت شناخته شوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند.(۴۰)
مراد از جلابیب چیست؟ سه نظر وجود دارد :
الف) پارچهای بزرگ که از روسری بلندتر است و سرو گردن و سینه را میپوشاند.
ب) مقنعه و خمار (روسری)
ج) پیراهن گشاد
قدر جامع این است که بدن را بپوشانند. بیشتر به نظر میرسد که منظور پوششی است که از روسری بزرگتر و از چادر کوچکتر است.
علامه طباطبایی رحمهالله میفرماید: کلمه جلابیب» جمع جلباب است و آن جامهسرتاسری است که تمام بدن را میپوشاند و یا روسری مخصوص است که صورت و سر را ساتر میشود.
و اذا سألتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلک اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ»؛ هرگاه حاجتی داشته باشید که از ن پرسشی نمایید یا متاعی بخواهید باید از پشت پرده سؤال نمایید که این کار پاکیزهتر است برای دلهای شما و دلهای آنان
ـ شأن نزول:
اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم گاهی برای حوایجی که داشتند وارد خانههای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میشدند و گاهی میشد که پیامبر تشریف نداشتند ، قهرا طرف تکلّم ، زنهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود . آیه مذکور نازل شد که وقتی چیزی لازم شد از پشت پرده با آنها تکلّم کنید.
ـ وجه استدلال:
این آیه اگر چه اختصاص به زنهای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دارد ، ولی مورد از قبیل مثال است و مانعی از شمول حکم به سایر زنها ندارد و علمای اسلام نیز حکم را منحصر به زنهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و از تکالیف آنها ندانستهاند و تخصیص حکم به زنهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم دلیلی ندارد. پس اصحاب با فیض حضوری که نسبت به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم داشتند اگر استتار و حجاب زن از مرد باعث تطهیر قلوب آنها بشود باقی افراد که از فیض حضوری پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بهره نداشتند حجاب زن از مرد بیشتر موجب تطهیر قلوب آنها خواهد بود و هرچه باعث صفای قلب و صدق زبان وحسن عمل باشد امر به آن در شریعت اسلام واجب است.
و القواعد من النساء اللاتی لایرجون نکاحا فلیس علیهن جناح ان یضعن ثیابهن غیر متبرجات بزینه و ان یستغفعن خیرلهن و اللّه سمیع علیم؛»
زنهای بازنشسته که میل به نکاح ندارند باکی نیست که کنار بگذارند لباسهای خود را یعنی جلباب و خمار خود را بیندازند ، البته در حالی که قصد آنها اظهار زینت و جلوهگری نباشد و اگر در حال پیری جانب عفت را نگاه بدارند برای آنها بهتر است ، زیرا خداوند شنوا و دانا است.
ـ وجه استدلال:
الف و لام در القواعد به معنای التی است و متضمن معنای شرط است . لذا در خبر او فا» واقع شده است . پس محصل معنا آن باشد که وضع بالاپوش برای ن که از قواعد هستند و امید به ازدواج ندارند جایز است و مفهوم شرط که بالاتفاق حجت است این باشد که جایز نیست برای زنهایی که از قواعد نمیباشند و امید به ازدواج دارند ، هنگام بیرون رفتن سر اندرزهای خود را فرو نهند.»
اگر حجاب بر ن واجب نبود پیرهن را رخصت به بی حجابی غلط بود و تخصیص دادن ن پیر را به جواز عدم حجاب دلیلی است که ن دیگر واجب است با حجاب باشند ، و الا وجهی ندارد که ن پیر را تخصیص دهد و استثناء کند.»
این تکلیف رفعش از پیرن ، برهان است بر ثبوت تکلیف برای زنهای جوان ، زیرا اگر همه زنها بیحجاب بودند اختصاص وضع ثیاب به قواعد از ن بی محل بود.
و قرن فی بیوتکن و لاتبرّجن تبرّح الجاهلیه الاولی» زنها به خانه هایشان بمانند و مثل زنهای عصر جاهلیت زیورنمایی نکنند.
واژه قرن»:
یا از ریشه قرار» است یعنی در خانههای خود بمانند و یا از ریشه وقار» یعنی در رفتار و کردار خود باوقار باشند.
واژه تبرّج»:
علامه طباطبائی رحمهالله میفرماید : تبرّج به معنای ظاهر شدن در برابر مردم است ، همانطوری که برج قلعه برای همه هویدا است.
در مجمع البیان آمده است ، تبرّج : ابراز کردنِ زر و زیور و موارد زینت و زیبایی است و آن گرفته شده از بُرج است.
روایات:
عن ابی عبداللّه علیهالسلام قال مر ابو جعفر بامرأه مُتنقِّبه و هی مُحرِمه فقال أحرِمی و أسفری و أرخی ثوبِک من فوق رأسِکِ فانک ان تنقّب لم یتغیر لونِک فعال له رجل الی این تُرخیه؟ قال تغطی عینیهما.
امام صادق علیهالسلام فرمود: امام باقر علیهالسلام از زن محرمهِ نقاب دار گذشت ، به او فرمود : احرام بینداز و رویت را باز کن و لباست را از روی سرت بیاویز ، زیرا اگر نقاب بگیری رنگت تغییر نخواهد کرد.
مردی عرض کرد تا کجا لباس را بیاویزد؟ امام فرمود : چشمانش را بپوشاند.
عن سماعه قال سألته عن المرأه تصلّی متنقبّه قال اذا کشفت عن موضع السجود فلا بأس به و ان أسفرت فهو افضل.
سماعه میگوید : از امام علیهالسلام پرسیدم از زنی که با نقاب نماز میخواند ، فرمود : اگر جای سجده را باز کند باک نیست واگر تمام صورت را در نماز باز بگذارد بهتر است.
عن ابی عبداللّه علیهالسلام لاینبغی للمرأه ان تنکشف بین یدی الیهودیه و النصرانیه فانهنَّ یصفن ذلک لازواجهن؛
امام صادق علیهالسلام فرمود : برای زنهای مسلمان سزاوار نمیباشد که نزد زنهای یهودی ونصرانی کشف حجاب کند ، چون آنها برای شوهرهای خودشان توصیف میکنند.
اصبغ ابن نباته عن امیرالمؤمنین علیهالسلام قال سمعته یقول: یظهر فی آخر امان و اقتراب الساعه و هو شر الازمنه نسوه کاشفات عادیات متبرّجات فی الدین و اخلات فی الفِتن مایلات الی الشهوات مسرِعات الی اللذات مستحلات للمحرمات فی جهنم خالدات؛
اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل میکند که امام فرمود : در آخر امان زنهای روباز ظاهر میشود که از دین بیرون رفته باشند و زینتهای خود را برای اجانب ظاهر نماید . متمایل به شهواتاند و شتابنده به لذات محرمات، محرمات را حلال میدانند . اینها همیشه در جهنم خواهند بود.
از مجموع آیات ، روایات ، حکم عقل و سیره عملی ثابت میشود که حجاب ، تکلیف شرعی و حکم الهی است .
حجاب زن مسلمان هویت بخش و عزت آفرین است
پدیده بدحجابی در جامعه ما از اموری است که ذهن بسیاری از افراد جامعه را به خود مشغول کرده است. تلقی بدحجابی به عنوان امری نابهنجار و نامطلوب نشانگر این است که ذهنیت فرهنگی و دینی ما برای بدحجابی آثار و تبعات نامطلوبی قائل است و به تعبیر دیگر، آن را علت برخی پدیده های نامطلوب دیگر در جامعه می انگارد.
بخش قبل درباره معنای لغوی و اصطلاحی حجاب و بدحجابی، حجاب و بدحجابی در دو جهان بینی غرب و اسلام بحث شد و بخش دوم و پایانی این مقاله از نظر شما خوانندگان محترم می گذرد.
نحوه ورود بی حجابی یا بدحجابی به ایران
حجاب با پوشش اسلامی یکی از دستورات حکیمانه و سعادت بخش دین مبین اسلام است که هنگام اسلام آوردن مردم ایران در دو قرن نخست هجری به گونه ای همیشگی و مستمر توسط اهالی این سرزمین مورد پذیرش واقع شده و بدان عمل می شده است. در واقع رعایت حجاب اسلامی در بین مسلمانان ایرانی و کلیت این جامعه از جمله عوامل مهم پاسداری از شأن و کرامت انسانی ن در رعایت سالم حقوق و حدود در روابط میان مردان و ن بوده است.
از سویی زن در نگاه جامعه شناسی به عنوان فرهنگ ساز» معرفی شده که دین را به عنوان یکی از عناصر فرهنگی از نسلی به نسل دیگر منتقل می کند. غربیها برای ایجاد تأخیر در انتقال دین به نسلهای بعد، فرهنگ و هویت ن جامعه ما را هدف قرارداده اند. برخی از متفکرین غربی تمدن غرب را در حال فروپاشی ارزیابی کرده و می گویند تنها تمدنی که قابلیت فراگیری و جایگزینی تمدن غرب را دارد تمدن اسلامی است. بنابراین تلاش های زیادی صورت گرفت تا جلوی قدرت تولید فکر و اندیشه جوامع اسلامی از جمله جامعه ایران را بگیرند.
دلیل مخالفت غرب با حجاب اسلامی ن ایران
سؤال این است چرا امواج مهاجم استعمار بورژوازی و شکل تقلیدی آن در ایران یعنی غربزدگی شبه مدرن تلاش وافی برای مخالفت با حجاب اسلامی خانم ها در ایران داشت؟
برای پاسخ به این سؤال به برخی از این دلایل فهرست گونه اشاره می شود:
اولا حجاب زن مسلمان هویت بخش و عزت آفرین بود و موجب می شد زن مسلمان ایرانی در برابر هجوم افکار و مدلهای رفتاری بیگانه گرفتار از خودبیگانگی و ضعف و بی هویتی و یا آلودگی نگردد. از این رو حجاب از عوامل حفظ استقلال هویتی ما بود و شبه مدرنیستها که سودای وابستگی ایران را در سرداشتند دل خوشی از آن نداشته و ندارند.
ثانیاً حجاب زن ایرانی به عنوان لباس عفت و پاکدامنی و ساده زیستی او موجب مصونیت ن وحتی مردان در مقابل هجوم مصرف زدگی و فرهنگ کالایی می گردید. از این رو خود به خود راه را بر سیطره نظام سرمایه داری و سرمایه سالاری و تبعات آن می بست. لاجرم استعمار غربی برای فتح بازار خرید مردم ایران نیازمند نابودی ساختار تولید سنتی و همچنین ساختار ساده و خودکفا و مستقل زندگی مردم ما بود. و حجاب اسلامی زن و مرد مسلمان ایرانی را در مقابل گسترش فرهنگ مصرفی و کالازدگی و سرمایه سالاری محافظت می کرد.
ثالثاً در جوامع مسلمان تحت سلطه امپریالیزم هر نوع تأکید بر عناصر فرهنگ بومی و ملی مردمان چونان شمشیر برنده ای علیه تها و امیال استعمار مدرن غربی عمل کرده و می کند زیرا استعمارگران به دنبال تهی کردن و بیگانه ساختن مردم از هویت کلاسیک خود بوده اند تا آنان را اسیر هویت تقلبی غربزدگی شبه مدرن نموده و از کانال آن این ملت ها را برای همیشه به خودوابسته نمایند. حجاب زن مسلمان در چنین وضعیتی حکم یک اسلحه نیرومند برای جریان انقلابی و ضداستعمار را پیدا می کرده است.
اساساً غربیها برای برقراری سیطره فراگیر خود می بایست نظام منسجم ارزشهای دینی جوامع غیرغربی را در هم بشکنند و از جمله ارزشهای دینی پایدار همانا حجاب ن مسلمان بوده است که آنها را از مگی و تبدیل شدن به موجودی کالایی بازمی داشته است.
راه های عملی کردن توطئه بدحجابی
اجرای برنامه کشف حجاب» و یا رفع حجاب» و در شکل جدید آن بدحجابی از سوی غرب در ایران نیازمند دو شرط اساسی بود.
نخست یک زمینه فرهنگی و اجتماعی برای پذیرش لباس غربی و دوم یک عامل اجرا که زور داشته باشد و به اسلام اعتقاد نداشته باشد.
عامل دوم رضاخان مأمور دولت استعمارگر انگلیس که وظیفه خود می دانست ایران را به شاهراه ترقی هدایت نماید و در پی اجرای این مأموریت موظف بود با زور لباس مردان را متحدالشکل کند و بر سر همه آنها کلاه پهلوی بگذارد و چادر را نیز از سر ن بردارد.
ماجرای دردناک مسجد گوهرشاد نمونه ای از اجرای این مأموریت بود. و اما در مورد شرط اول، یعنی زمینه فرهنگی و اجتماعی پذیرش لباس غربی را غربزده ها تأمین کردند. درواقع پس از سقوط استبداد صغیر و کسب قدرت توسط اعضای لژ فراناسونری در سال ۱۳۲۷ ق زمزمه ای شیطانی برای مخفی و انکار حجاب و تخریب و تخطئه آن آغاز گردید. یکی از مهمترین ابزاری که این گروه خود باخته غرب به کار گرفتند استفاده از مطبوعات منورالفکری (حدود سال ۱۳۲۹) بود که تقریبا به طور مستمر حملات خود را علیه حجاب اسلامی آغاز کردند. براساس روایت اسناد و مدارک تاریخی در سال ۱۳۰۳ ش در تهران منورالفکران علیه حکم الهی حجاب، بیشتر گردید.
این شیوه از مبارزه از مجرای حاکمیت فراماسیون غربزدگی شبه مدرن عملی می شد بر این اساس همزمان با به قدرت رسیدن این گروه هجوم تبلیغاتی و اعمال زور فیزیکی و ی علیه حجاب نیز بیشتر می گردیده است. در این بین روشنفکران شبه مدرنیست ایرانی به عنوان کارگزاران اصلی بسط سیطره فراماسیون غربزدگی به دلیل وابستگی به اردوگاه سرمایه داری بیشترین نقش را در مبارزه علیه هویت دینی مردم و احکام اسلامی به ویژه حجاب ن برعهده گرفته و می گیرند. البته هجوم این گروه حتی قبل از مسلط شدن رضاخان و برقراری رژیم پهلوی در ایران آغاز گردید.
فعالیت های ژورنالیستی اعم از درج مقاله یا انتشار سالانه و یا نشر هجویات و فکاهیات و به مسخره گرفتن حکم الهی نمونه های بارز از اقدامات این گروه است.
افرادی چون عارف قزوینی شاعر و تصنیف سرای متجددمآب و ناسیونالیست عهد مشروطه به سال ۱۳۰۲ اشعار زیادی علیه حجاب سروده است.
همچنین میرزاده عشقی (متوفی به ۱۳۰۳ ش) یکی از منورالفکرانی است که علیه حجاب اسلامی به سرودن اشعار و نگارش نمایشنامه پرداخته است از جمله نمایشنامه ای به نام کفن سیاه» نوشته است که در آن زنی به نام خسرودخت» به عنوان مظهر عظمت باستانی ایران باستان درحالی که کفن سیاه پوشیده بود به روی صحنه آمده و اشعاری در مذمت حجاب اسلامی قرائت کرد. وی به سال ۱۳۳۸ ق قطعه شعری به نام ی پاتختی» علیه حجاب اسلامی سروده است که نمونه آن این قطعه شعر است:
ن کشور ما زنده اند و در کفن اند
که این اصول سیه بختی، از سیه رختی است
ایرج میرزا» شاهزاده متجدد و منورالفکر ایرانی، شاعر هرزه گو و دین ستیز اشعار بسیاری علیه حجاب اسلامی سروده است وی ظاهرا اولین شاعری است که بحث کشف حجاب را به صورت منظوم مطرح کرده است. موارد فوق در کنار عملکرد رضاشاه بخصوص بعد از بازگشت از سفر ترکیه (۱۳۱۴ ش) منجر به این شد که صدیقه دولت آبادی» خواهر یحیی دولت آبادی» روشنفکرمآب سکولاریست دوره مشروطه بدون حجاب و پوشش اسلامی در خیابان ظاهر شد و…
درواقع هدف واقعی منورالفکران از حمله به حجاب، سست کردن ارکان هویت دینی و خدشه دار کردن احکام اسلامی است.
روشنفکران شبه مدرنیست ایرانی ذاتا تعلق به سطحی نگری و ظاهربینی داشته و دارند و حتی در پروسه مدرنیزاسیون مورد نظرشان جز بر شعار و ابتذال و ظاهرگرایی تکیه نکرده و نمی کنند. مخالفت اینان با حجاب به دلیل تمدن خواهی نبود. زیرا نه بی حجاب بودن نشانه تمدن است و نه روشنفکری ایرانی مقلد ظرفیت و قابلیت تمدن سازی را داشته است.
درواقع علت اصلی مخالفت ها این بود که رواج و حاکمیت احکام اسلامی و اندیشه دینی موج حفظ استقلال و عزت ملی و مانع استیلای بیگانگان و استعمارگران می گردید. به عبارت دیگر حجاب اسلامی رکنی مهم از هویت اعتقادی ن جامعه اسلامی ما بوده است و مبارزه با آن در مسیر تلاش به منظور زدودن هویت و گرایش دینی جامعه ایرانی بوده و هست.
پدیده بدحجابی در جامعه امروزی ما
آنچه مورد اشاره قرار گرفت از جمله جهان بینی غرب به همراه فرهنگ منحط غرب و از جمله عوامل ستیزه گر دینی و ارزش های آن از کشف حجاب رضاخانی تا توطئه عمیق روشنفکران غربزده و فراموسونرهای وابسته همگی در پدیده بد حجابی امروز جامعه ما چون گذشته به طور مستقیم نقش دارند. مضاف بر عوامل گذشته می توان به برخی از عواملی که در دوران عمر انقلاب اسلامی نیز منجر به این پدیده شده است باختصار اشاره کرد. لازم به ذکر است برخی از این عوامل معلول کیش شخصیتی فردی است و برخی مربوط به اجتماع.
سهل انگاری عمدی یا سهوی در استفاده از روش های تبلیغی و ارشادی مناسب در خصوص ترویج حجاب وقتی امر مهمی چون حجاب در یک بستر تاریخی دراز مدت (قرنها) ایجاد و تداوم پیدا کرده است.
تداوم مجدد آن نیازمند کار فرهنگی عمیق به همراه ظرافتهای خاص خود می باشد. به عنوان مثال استفاده از ن محجبه در نقشهای منفی و گاه استفاده از ن بدحجاب در نقشهای مثبت در رسانه ملی یا سینما هنر هفتم از جمله این موارد است عدم فرهنگ سازی در این زمینه تا آنجا جلو رفته است که موج روی آوردن دختران و ن به سمت آرایش حتی برای خرید نان و سبزی دلیل بر عدم آگاهی و جهل است.
آرایش کردن برای غربی ها محیط خاصی دارد. آرایشهای تند و غلیظ مخصوص میهمانی های شب و مکان های خاص و ن سالمند است و دختران جوان هرگز از این گونه آرایشها استفاده نمی کنند. در محیط های آموزشی و دانشگاه ها دختران در نهایت سادگی و بی پیرایگی رعایت موازین اخلاقی در دانشگاه حاضر می شوند.
جابجایی و وارونگی در ارزشها
عدم تبیین صحیح ارزشهای جاذب و طرح رذایل کاذب در جامعه از جمله علل بدحجابی است. ابراز وجود و خودنمایی برای انگشت نما شدن با ارائه مد و تغییرات بی شمار و با هدف متمایز کردن خود از دیگران از جمله این ضدارزشها است. نمونه دیگر تفاخر و فخر فروشی بدلیل اختلاف و شکاف طبقاتی است. اگرچه این امر توسط ن صورت می گیرد اما گاه این صفت رذیله توسط مردان با سوء استفاده از همسران خود صورت می گیرد. برخی از مردان درجه جلالت و ابهت خود را با نوع لباسی که همسرانشان به تن دارند به دیگران می فهمانند. و این ویژگی جوامعی است که معنویت در آن رو به افول گذاشته و براین اساس زن وسیله و ابراز تشخص و تعیّن شوهر می شود.
ای کاش رذایل این گونه انسانها به خودشان ختم می شد ولی متأسفانه گاه توده عوام به شوق تشبیه اشراف با همه ضعف مالی این راه بی بازگشت را طی می کنند و نتیجه آن جز اسارت و بردگی چیز دیگری نیست.
تأثیرپذیری جوانان از هجوم تهاجم فرهنگی غرب:
جهل جوانان ما به جهان بینی غرب از یک سو و جهان بینی اسلام از سوی دیگر موجب پذیرش الگو و شیوه غربی که هیچ تناسبی با هویت اسلامی جامعه ما ندارد از جمله عوامل بدحجابی است. همین امر موجب شده است که جوان جامعه ما گاه غرب را با مقیاس بازیگران فیلم های سینمایی غربی می شناسد و از او الگو می گیرد درحالی که بخش عمده شهروندان جامعه غربی به موازین و اصول اخلاقی و اجتماعی خود پایبند بوده و چه بسا گاه پوشش و آرایش دختران و ن جامعه ما از ن بی شخصیت و بی خانواده غربی الگوبرداری می شود و در ذهن او این مظهر آزادی و تجدد محسوب می شود.
اگر فرض را براین امر قرار دهیم که جوان ما می خواهد راه غرب را طی کند، راه رفته غربیها امروز، آنها را به بحران بی هویتی و سقوط سوق داده است و جا دارد که جوانان ما یکبار از خود سؤال کنند چرا باید این راه رفته را دوباره رفت.
اجباری کردن پوشش چادر در بعضی از مراکز آموزشی و مدارس و بیمارستانها و…
نهادینه کردن پوشش برتر نیازمند یک کار اساسی بود که متأسفانه کوتاهی و سهل انگاری و جهل و گاه لجاجت در مراکز آموزشی از جمله مدارس و دانشگاه ها مسئله حجاب را به گونه ای سوق داد که تلقی این می شود که می بایست نیروی انتظامی با آن برخورد کند، بی تعارف باید اذعان کرد اجبار و اکراه نسخه شفابخش این انحراف اجتماعی نیست.
کم توجهی به تنوع طلبی و حس زیبایی دوستی:
جوان و خصلتهای او را نباید در پیچ و خم بخشنامه ها و دستورات تحکمی گرفتار کرد. متأسفانه بعداز ۲۷ سال کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی و بخشهایی از مسئولین توجه به مقوله تکثر و تنوع لباس با هویت اسلامی را مورد هدف قرار داده اند. این توجه زمانی مطرح می شود که بسیاری از راه ها و روش های ناصواب را به کار گرفته اند. چه بسیار امر به معروف ها و یا نهی از منکرهایی که هیچ کدام در جای خود به شکل صحیح انجام نگرفت. اگرچه افراط و توجه بیش از حد به تذکرات از عوامل وازدگی و بی پاسخ ماندن این امر در جامعه شد اما کم توجهی امروز نیز درد مزمن دیگری است که جامعه امروز ما تجربه می کند و تعطیلی این فریضه الهی از جمله عوامل دیگر این انحراف اجتماعی است.
تفاوت در نگرش ها و دیدگاهها نسبت به مقوله بدحجابی
علاج یک انحراف اجتماعی ن به طور نسبی نتیجه می دهد که متولیان امر دیدگاه واحدی نسبت به موضوع و شیوه برخورد با آن داشته باشند. با تأسف باید گفت برخی تهاجم غرب به ارزش های دینی و هویتی جامعه را تعامل فرهنگی قلمداد کردند، برخی گذر زمان و عرفی شدن تبدیل ضدارزشها به ارزش را ملاک عمل دانسته و برخی تحت عنوان پدیده جوان گرایی و سوءاستفاده از رأی و مشارکت جوانان در عرصه ی هر اقدام جوانان را زیر پرچم نشاط و شادابی توجیه و تفسیر کردند و برخی آن را معلول فرآیند عرضه و تقاضا دانسته و برخی برخوردهای خشن و سخت با جوانان را نسخه شفابخش اعلام کردند. و متأسفانه تمام این دیدگاهها را با برداشت از دین طرح کرده اند.
به نظر می رسد خطر تعدد نظر و عمل صاحبان فرهنگ و ت که متولیان فرهنگ عمومی جامعه هستند کمتر از خود این انحراف اجتماعی نیست.
عوامل مورد اشاره و بسیاری از عوامل دیگر تأثیربسزایی درگسترش پدیده بدحجابی به عنوان یک انحراف اجتماعی که خود منشأ بسیاری دیگر از انحرافات دیگر است می شود. چه باید کرد !؟
شاید به صراحت بتوان گفت در میان گمشده های جوانان ما امری مهمتر از معرفت نسبت به قابلیتهای فردی، هویتی و دینی خود نباشد.
اگر این ادعا را اصل قرار بدهیم باید به جوانان کمک کرد تا این قابلیتها را که دستمایه ای از جنس عقل و عشق، دانش و همت و انگیزه و هدف است بشناسند.
ـ گام اول: کمک به جوان در قرار گرفتن در مسیر ایمان به خالق برتر برای اتصال او به قدرتی بی انتها است.
جوانان ما اگر خمیرمایه معنوی خود را که مربوط به جهان بینی اسلامی است بیابند دیگر برای ابراز وجود نیاز به نمایشهای غیرمعمول ندارند و کامیابی های خود را در گرایش به ارزشهای اسلامی جستجو می کنند.
ـ گام دوم: تبیین و تدوین استراتژی بلندمدت برای رشد و بالندگی جوانان است.
در این فرآیند باید نقش والدین، همسالان، مربیان و… به گونه ای تعریف شود که هیچ کدام نقض یا خنثی کننده رفتار و عملکرد دیگری نباشد بلکه مکمل و همگی منجر به تکامل او شود. ضرورتا توجه به این امر ایجاد یک سیستم اجبار و اام نیست بلکه فرآیند رشد با تاکید بر جهان بینی، فرهنگ، هویت مورد تأکید جدی قرار می گیرد.
ـ گام سوم: تقویت باورهای دینی جوانان است.
همه دستگاه هایی که متولی فرهنگ عمومی جامعه هستند اعم از صداوسیما سازمان و دفاتر تبلیغات اسلامی، حوزه های علمیه، مدارس، دانشگاه ها، خانواده ها و… می بایست رسالت خویش را در تقویت باورهای دینی جوانان به کار گیرند. تجربه دوران دفاع مقدس نشان می دهد اگر باورهای دینی در وجود جوانان ریشه بدواند و عمق پیدا کند مهمترین سرمایه برای جامعه و حتی خود فرد است.
ـ گام چهارم: تطبیق انتظارات جامعه، خانواده ها و مسئولین از جوانان، توجه به توانمندیهای جوانان و هدایت آنها براساس میزان توانمندی موجب می شود انرژی و عشق و علاقه جوانان در مسیر صحیح قرار گیرد و کمتر فرصت پیدا کند بدلیل سرخوردگی های اجتماعی به انحراف اجتماعی تن دهند.
آنچه مورد اشاره قرار گرفت صرفا می تواند فتح بابی برای پرداختن به این موضوع باشد و ضرورت دارد دلسوزان جامعه قبل از آنکه با نفرت به پدیده بدحجابی بنگرند تأملی به قابلیتها و توانمندیها و ارزشهای وجودی جوانان داشته باشند و در کالبدشکافی مباحث نظری و عملی آن گام بردارند.
در آستانه انتخابات با آنکه اوضاع نسبت به روزهای گذشته اندکی آرامتر بود اما هر روز خبرهایی از ترورها، بمبگذاریها و ناآرامیها منتشر میشد. ترور شهید هاشمینژاد و حمله به مراکز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مردم عادی و سقوط هواپیمای فرماندهان نظامی در حوالی تهران خبرهای ناگواری بود که به گوش میرسید. علاوه بر این، جنگ وارد دومین سال خود شده بود.
فضای داخلی کشور به دلیل فعالیتهای تروریستی سازمان منافقین از یکسو و بحران ضدانقلاب در مناطق مرزی از سوی دیگر متشنج بود و این تشنج، فضای انتخابات را نیز تهدید میکرد. چنانکه هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز دهم مهرماه 1360 مینویسد: ضدانقلاب اعلان کرده که در انتخابات آشوب به راه میاندازد و شرکت در انتخابات را تحریم کرده است.»
در چنین فضایی، سومین انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشد. برای اولینبار بود که ون نیز کاندیدای ریاستجمهوری میشدند. هاشمیرفسنجانی در خاطرات شهریور درباره نحوه جلب نظر امام خمینی به کاندیداتوری ون در انتخابات ریاست جمهوری میگوید: قرار شد با امام مذاکره کنیم که بپذیرند رئیسجمهور بتواند باشد. اکثر دوستان با نظر امام موافق نیستند و میگویند رئیس جمهور باشد بهتر است. با احمد آقا صحبت کردم که با امام صحبت کنند.»
هاشمی در خاطرات روز بعد نیز مینویسد: برای ساعت 11 با آقای ای و احمدآقا در دفتر امام به خاطر بحث در موضوع ریاستجمهوری آینده قرار گذاشته بودیم. احمد آقا اطلاع داد که امام به طور اصولی با بودن موافقت کردهاند. همراه آقایان ای، خزعلی، شاهآبادی و احمدآقا به حضور امام رفتیم. قبل از ما هم آقای [] اردبیلی رفته بودند و همین مطلب را مطرح کرده بودند. امام صریحا موافقت کردند ولی گفتند چون اضطرار است و افراد دیگر که مطرحند رای طبیعی ندارند میپذیرند.»
هاشمی همچنین درباره اینکه چرا آیتالله ای و آیتالله مهدوی کنی هر دو برای کاندیداتوری ریاست جمهوری ثبت نام کردند نیز میگوید: در همان دفتر امام [در روز 19 شهریور 1360] با احمد آقا و آقای ای درباره رئیسجمهور صحبت کردیم. بیشتر آقای ای مطرح بودند ولی کسالت و ضعف ایشان [منظور ضعف بدنی و جسمی است، چرا که تنها حدود دو ماه از ترور ایشان در مسجد ابوذر تهران توسط گروهک فرقان میگذشت]، تردیدی ایجاد کرده و آقای مهدوی [کنی] به عنوان فرد دوم مطرح شد. قرار شد فعلا هر دو اسم بنویسند تا بعدا تصمیم بگیریم.»
هاشمی همچنین در خاطرات خود به مخالفت آیتالله ای با کاندیداتوری خود اشاره میکند و ذیل خاطرات روز 21 شهریور مینویسد: آقای ای بعد از ظهر به دفتر من آمدند. ایشان را برای پذیرفتن ریاست جمهوری قانع کردم. ایشان معتقد نبود که رئیسجمهور شود و از طرفی مریض هم هستند و از یک دست نمیتوانند استفاده کنند. کاندیدای مناسبی غیر از ایشان نداریم. عصر هم در جلسه شورای مرکزی حزب [روی] همین تصمیم تاکید شد.»
لازم به ذکر است٬ در روزهای پیشین "پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی" بخشی از خاطرات آیتالله مهدویکنی را با عنوان "مخالفتهای آیتالله ای برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری سوم/چرا آیتالله مهدویکنی و هیئت دولت استعفا کردند؟ + صوت" منتشر کرد که بنا بر آنچه آیتالله مهدویکنی روایت کرده است، آیتالله ای با کاندیداتوری خود در انتخابات ریاست جمهوری سوم مخالفت کرده بودند و در نهایت بنا بر اصرارهای مسئولان وقت تصمیم میگیرند برای انتخابات کاندیدا شوند.
این انتخابات در روز جمعه، 10 مهرماه برگزار شد و سه روز بعد اعلام شد که از مجموع 16 میلیون و 847 هزار و 717 رای ماخوذه، آیتالله سیدعلی ای با کسب 16 میلیون و 8 هزار و 579 رای، یعنی معادل 95 درصد کل آراء به عنوان سومین رئیسجمهور ایران انتخاب شدند.
هاشمیرفنسجانی در خاطرات روز 11 مهرماه حضور گسترده مردم در انتخابات ریاست جمهوری سوم و انتخاب آیتالله ای را بوتوجهی مردم به تهدیدهای ضدانقلاب عنوان میکند و مینویسد: دیروز انتخابات خیلی خوب برگزار شد. نتیجه آراء جالب است. امروز بیشتر حوزهها اعلان شده. رقم آراء از دوره قبل هم بالا زده و شاید 20 درصد بالا باشد و این برای دشمنان یاسآور است و راستی این علاقه و حمایت مردم از دولت و امام خیلی جالب است.»
درباره این سایت